۶ بهمن ۱۳۹۲
بعد مرحوم آخوند حدیث اطلاق را مطرح میکنند.
عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: کُلُّ شَیْءٍ مُطْلَقٌ حَتَّى یَرِدَ فِیهِ نَهْیٌ (من لایحضره الفقیه جلد ۱ صفحه ۳۱۷)
مرحوم شیخ انصاری این روایت را ظاهرترین روایت از نظر دلالی بر اصل برائت میدانند و میفرمایند یرد فیه نهی ظاهرش این است که به عنوانه از آن نهی شده باشد.
مرحوم آخوند این روایت را صالح برای استدلال بر برائت نمیدانند بلکه این روایت را مربوط به برائت قبل از شرع میدانند. و مفاد حدیث این است که قبل از شرع و قبل از اینکه از طرف شارع نهی صادر نشده است اشیاء آزاد هستند تا وقتی از جانب شارع نسبت به آن نهی و منعی صادر شود. این روایت فرض جایی که از شارع نهی صادر شده است اما به دست ما نرسیده است را شامل نیست و اصل برائت محل بحث ما اینجاست.
اشکال: با استصحاب موضوع حدیث را درست میکنیم. روزی که شارع هنوز تشریع نکرده بود نهی نداشت و نمیدانیم در زمان متاخر نهی صادر شده است یا نه استصحاب عدم صدور نهی از طرف شارع داریم و با آن اثبات میکنیم که از شارع نهی صادر نشده است و بعد موضوع روایت درست می شود و میگوییم کل شیء مطلق …
کل شیء مطلق به ضمیمه استصحاب عدم ورود نهی بر مکلفین، موضوع محقق میشود و حکم به اباحه میشود.
جواب: آنچه محل بحث ما ست ثبوت حکم برای چیزی به عنوان اینکه لم یرد فیه نهی است اما اگر استصحاب باشد ممکن است در برخی موارد استصحاب جاری نباشد ولی اصل برائت محل بحث ما جاری باشد مثلا که میدانیم نهی صادر شده است و ترخیص هم صادر شده است اما تقدم و تاخر آنها مشکوک است در اینجا استصحاب جاری نیست اما اصل برائت محل بحث ما در اینجا نیز جاری است.
آنچه مفاد روایت است برائت به ملاک عدم صدور منع قبل از شریعت است و آنچه محل بحث ما ست برائت بعد از شریعت و بعد از احتمال صدور نهی از طرف شارع است.
و استصحاب هم صالح برای جریان برائت قبل از شرع در همه فروض نیست.
اشکال: اگر بنا باشد در موارد جریان استصحاب عدم صدور نهی از شارع اصل برائت جاری باشد؛ نسبت به مواردی که استصحاب جاری نیست مثل موارد صدور نهی و ترخیص، اصل برائت را با اجماع مرکب تصحیح میکنیم. هر کسی که قائل به جریان اصل برائت شده است تفاوتی بین جریان استصحاب یا عدم جریان استصحاب قائل نشده است و ما با این عدم قول به فصل اصل برائت را حتی در مواردی که استصحاب جاری نیست اثبات میکنیم.
جواب: تمسک به اجماع مرکب و عدم قول به فصل ربطی به محل بحث ما ندارد. اجماع مرکب در جایی است که دلیل مساله دلیل اجتهادی باشد اما در جایی که اصل عملی مدرک مساله باشد تمسک به اجماع مرکب معنا ندارد و چون مدرک ما اینجا اصل است نمیتوان به اجماع مرکب تمسک کرد. اینجا تمسک به اجماع مرکب است در جایی که برخی از افراد مساله با اصل عملی تصحیح شده است و اینجا اصلا تمسک به اجماع مرکب معنا ندارد. اجماع مرکب در جایی است که علماء در جایی بر اساس نص و روایتی قائل به حکمی شدهاند و بعد تفاوتی بین این مورد و مورد دیگر قائل نشدهاند.
عرض ما این است که کبرای کلام آخوند درست است در جایی که مدرک مساله اصل عملی باشد جای تمسک به اجماع مرکب نیست چون اجماع مرکب معنایش این است که فقهاء حکمی را که اثبات کردهاند تفاوتی بین این مورد و مورد دیگری ذکر نکردهاند اما جایی که فقهاء اثبات حکم نکردهاند بلکه اصل عملی جاری کردهاند معنا ندارد به اجماع مرکب و عدم تفاوت تمسک کنیم.
اما در اینجا این کبری منطبق نیست چون در اینجا بر اساس روایت کل شیء مطلق … فقیه حکم به برائت کرده است. و لذا اینجا تمسک به نص است و این اشکال از مرحوم آخوند ناتمام است.
۷ بهمن ۱۳۹۲
محصل اشکال مرحوم آخوند به حدیث اطلاق این بود که این روایت مربوط به برائت قبل از شرع است و اینکه اشیاء تا وقتی از شارع امر و نهی در موردش صادر نشود محکوم به اباحه است و این ارتباطی با برائت محل بحث ما که در جایی است که احتمال صدور نهی و امر هست ندارد و بیگانه از آن است.
بعد اشکالی مطرح شد که با استصحاب عدم صدور میتوان موضوع روایت را درست کرد و ایشان جواب دادند که این استصحاب است نه برائت و از طرف دیگر در همه جا استصحاب جاری نیست در حالی که اصل برائت در آن موارد جاری است.
بعد بیان شد که با اجماع مرکب و عدم قول به فصل در همه موارد اصل برائت جاری است. در مواردی که استصحاب عدم صدور جاری است به خاطر اینکه روایت موضوعش تمام است و جاری است و این حکم به برائت در اینجا حکم واقعی است یعنی حکم به اباحه واقعی اشیاء است.
و در مواردی که استصحاب جاری نیست با عدم قول به فصل و با اجماع مرکب حکم به برائت میکنیم. فرقی بین موارد جریان و عدم جریان استصحاب در موارد اصل برائت نیست و اصل برائت ثابت است به طور مطلق. آنچه برای ما در اصل برائت مهم است جواز اقدام است حال این جواز اقدام به ملاک استصحاب حکم قبل از شرع باشد یا به ملاک قبح عقاب بلابیان باشد.
میگوییم هر کسی در موارد جریان استصحاب قائل به برائت شده است در موارد عدم جریان استصحاب هم قائل به برائت است و هر کس در آن مورد قائل به برائت نیست در اینجا نیز قائل به برائت نیست.
و لذا هر چند این روایت ناظر به برائت قبل از شرع باشد اما نتیجه برائت بعد از شرع را نیز با کمک استصحاب و اجماع مرکب درست میکند.
مرحوم آخوند در مقام جواب فرمودند تمسک به اجماع مرکب جایی ارزش دارد که حکم در برخی از موارد با دلیل اجتهادی ثابت شده باشد و در باقی افراد با اجماع مرکب حکم ثابت شود. مثلا دلیل داریم که کل خمر حرام و بعد به خاطر اجماع مرکب اثبات میکنیم که مثلا حشیش نیز حرام است و نمیتوان حکم کرد که خمر حرام است و حشیش حلال است.
اما جایی که حکم در برخی از موارد با اصل عملی ثابت است تمسک به اجماع مرکب معنا ندارد. در این موارد نمیتوان گفت هر کسی که در آن مورد حکم کرده است حتما در این مورد نیز حکم خواهد کرد. مثلا با اصل برائت حکم به حلیت سیگار کردیم در اینجا نمیتوان با اجماع مرکب اثبات کرد که قلیان کشیدن هم حلال است. یعنی گفت هر کسی حکم به حلیت سیگار کرده است حکم به حلیت قلیان هم کرده است و هر کسی حکم به حرمت سیگار کرده است حکم به حرمت قلیان هم کرده است پس قول به فصل خرق اجماع است و کسی نمیتوان بگوید سیگار حلال است و قلیان حرام است.
سر این مساله این است که اگر ما قائل به اعتبار اجماع مرکب باشیم جایی اجماع مرکب را حجت میدانیم که هر قائلی به نحو مطلق قول سوم را نفی کند. یعنی هر یک از دو طرف قول سوم را بالفعل نفی میکند و در حقیقت اجماع بسیط بر نفی قول سوم داریم.
و اگر مدرک در بعضی از موارد اصل برائت باشد معنایش این نیست در جایی که این اصل جاری نیست هم باید مطابق اصل برائت عمل کرد. مثلا اگر کسی قائل شد سیگار حلال است به خاطر اصل برائت و در قلیان هم قائل به حرمت بشود به خاطر دلیل اجتهادی دیگری که در این بین داریم در اینجا خرق اجماع مرکب نکرده است. و در شرب قلیان موضوع اصل از نظر او تمام نیست.
آن فقیه که در یک طرف به خاطر استصحاب حکم به برائت میکند لزومی ندارد در جایی که استصحاب تمام نیست حکم به برائت کند.
اینجا اجماع بر نفی قول سوم نیست. یعنی مثلا قائل به برائت که در هر دو مورد حکم به برائت کرده است در یک مورد به خاطر استصحاب حکم به برائت کرده است و در یک مورد به خاطر حدیث رفع حکم به برائت کرده است حال اگر از او سوال شود که اگر حدیث رفع تمام نباشد در اینجا لزوما باز هم حکم به برائت نمیکند و ممکن است تفصیل بدهد و در یک جا حکم به برائت کند و در یک جا حکم به احتیاط کند. بنابراین نفی قول ثالث نکرده است و لذا این فقیهی که در نظر او حدیث رفع ناتمام است و میخواهد با استصحاب و حدیث اطلاق برائت را درست کند اگر در این مورد حکم به برائت کند و در جایی که استصحاب جاری نیست حکم به احتیاط کند خرق اجماع مرکب نکرده است چون نفی قول سوم علی الاطلاق نبود.
خلاصه کلام این است که اگر مدرک مساله برای فقهائی که فتوا دادهاند اگر در برخی موارد اصل عملی باشد اجماع مرکب به معنای نفی ثالث مطلقا محقق نخواهد شد ولی اگر مدرک در برخی از موارد دلیل اجتهادی باشد اجماع مرکب به معنای نفی ثالث مطلقا میتواند محقق شود (نه اینکه لزوما محقق میشود)
اجماع مرکب جایی تمام است که کسانی که نظر دارند علی الاطلاق نفی قول سوم کنند و اگر نفی علی الاطلاق نکنند اجماع مرکبی محقق نمیشود.
۸ بهمن ۱۳۹۲
گفتیم اگر مدرک مجمعین اصل عملی باشد اجماع تعبدی بر عدم فرق و تفصیل شکل نمیگیرد. عبارت ایشان همین است.
اما ما اشکال کردیم که آنچه در اینجا هست استناد به اصل عملی به لحاظ جریان برائت در شبهات نیست اصل عملی را تطبیق میکنند اما حکم به اصل عملی، حکم واقعی است. یعنی اینکه اصل برائت در شبهات جاری میشود حکم واقعی است.
مفاد اصل حکم ظاهری است اما حکم به جریان اصل حکم واقعی است. مثلا خود استصحاب حکم ظاهری است و لذا حکم ثابت شده با استصحاب حکم ظاهری است اما حجیت استصحاب خودش حکم واقعی است مثل اینکه حجیت خبر نیز حکم واقعی است اما مفاد خبر حکم ظاهری است. مفاد بینه حکم ظاهری است اما حجیت بینه حکم واقعی است.
مدعی در اینجا میگوید همان طور که شارع حجیت برائت در موارد جریان استصحاب را جعل کرده است جریان اصل در موارد عدم جریان استصحاب را نیز جعل کرده است. حجیت برائت حکم واقعی است و قائل، عدم فصل در این دو مورد در جعل حجیت برای برائت ادعا میکند.
مدعی میگفت: دلیل حدیث اطلاق که حکم واقعی است و حجیت برائت است در موارد جریان استصحاب، اثبات جعل برائت میکند و با عدم فصل میگوییم شارع در جایی که استصحاب هم جاری نیست جعل برائت کرده است.
مگر خود ایشان در حدیث حل، برای جریان برائت در شبهات وجوبیه به عدم فصل استناد نکرد؟! اینجا هم مانند همان است. آنجا نیز بحث در حکم واقعی بود و اینکه دلیل بر حجیت برائت اگر چه مختص به شبهات تحریمیه است اما به خاطر عدم فصل بین شبهات تحریمیه و وجوبیه، میگوییم شارع برائت در شبهات وجوبیه را نیز جعل کرده است.
اینجا نیز مانند همان مساله است. بحث در دلیل اجتهادی است و مدرک دلیل اجتهادی است و لذا تمسک به اجماع مرکب اشکالی ندارد.
مرحوم اصفهانی نیز پذیرفتهاند که ظاهر کلام مرحوم آخوند همین است اما میفرمایند باید این ظاهر را توجیه کرد به این صورت که اینجا تلازمی نیست. تلازمی بین برائت در جایی که استصحاب جاری میشود و برائت در جایی که استصحاب جاری نیست وجود ندارد.
اگر گفت در تمام موارد شبهات تحریمیه قائل به برائت هستند اینجا تلازم هست اما بین این افراد تلازمی نیست.
و لذا مرحوم آخوند چون میخواهد بگوید بین این دو مورد تلازمی نیست میخواهد بگوید حکم به برائت در موارد استصحاب، ملازم با قول برائت در موارد عدم جریان استصحاب نیست.
اما از نظر ما لازم نیست این توجیه را گفت و دلیلی بر این توجیه نداریم.
اما در مورد سند روایت:
روایت مرسله است و اینجا از مراسیل جزمی صدوق هم نیست. تعجب است که مرحوم آقای صدر میگوید ما گفتهایم که در عدم حجیت تفاوتی بین مرسلات جزمی و غیر جزمی صدوق نیست.
در بحث جواز قنوت به فارسی مرحوم صدوق در آخر بحث میفرمایند:
… لَکُنْتُ أُجِیزُهُ بِالْخَبَرِ الَّذِی رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: کُلُّ شَیْءٍ مُطْلَقٌ حَتَّى یَرِدَ فِیهِ نَهْیٌ (من لایحضره الفقیه جلد ۱ صفحه ۳۱۷)
اما این روایت در غیر از فقیه به صورت مسند هم نقل شده است که خواهد آمد.
۹ بهمن ۱۳۹۲
بحث در سند حدیث اطلاق بود و گفتیم که این روایت در من لایحضره الفقیه ذکر شده است و مرسله است و از نظر ما (همان طور که قبلا گفتیم) مرسلات صدوق مطلقا اعتباری ندارد چون فقیه کتاب افتاء است و مقام افتاء مقام حدس است و مرحوم صدوق در مقام اخبار نیست و لذا ایشان هر چند به این روایت عمل کرده باشد یا حتی اسناد جزمی هم داده باشد (که در محل بحث ما حتی اسناد جزمی هم نداده است) با این حال برای ما اعتباری ندارد و برای ما حجت نیست.
اما گفتیم این روایت به سند دیگری نقل شده است اگر چه متن آن متفاوت است.
البته مرحوم شیخ انصاری این روایت را به امالی مرحوم صدوق نسبت داده است که سهو از ایشان است و از امالی شیخ طوسی است. افرادی که در سند این روایت واقع شدهاند غیر از افراد مشهور در اسناد کتب حدیثی است اما در خود کتاب امالی متکرر است. و برخی از این افراد توثیق دارند اما برخی از آنها توثیقی در مورد آنها وارد نشده است و چون بحث اهمیت چندانی ندارد ما نیز متعرض توثیق و تضعیف آنها نمیشویم.
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی غُنْدَرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: الْأَشْیَاءُ مُطْلَقَهٌ مَا لَمْ یَرِدْ عَلَیْکَ أَمْرٌ وَ نَهْیٌ، وَ کُلُّ شَیْءٍ فِیهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَکَ حَلَالٌ أَبَداً، مَا لَمْ تَعْرِفِ الْحَرَامَ مِنْهُ فَتَدَعَهُ. (الامالی صفحه ۶۶۹)
آنچه در کلمات اصحاب وارد شده است همان متن منقول در من لایحضره الفقیه است.
در مورد مرسله فقیه مرحوم آخوند فرمودهاند این روایت ناظر به برائت قبل از شرع است. و حتی ورد… یعنی امر و نهی صادر نشده باشد یعنی جایی که نهی صادر نشده باشد اباحه است نه اینکه در جایی که نهی صادر شده باشد و به دست مکلف نرسیده باشد هم حکم اباحه باشد. خصوصا اگر نهی صادر شده باشد و به دست برخی هم رسیده باشد اما به دست مکلف نرسیده باشد.
یعنی دو ادعا ایشان بیان کردهاند: یکی اینکه نهی اگر صادر شود و به کسی نرسیده باشد صدق نمیکند که لم یرد نهی و بلکه اگر جایی باشد که به دست دیگران رسیده باشد و به دست این مکلف نرسیده باشد اصلا صدق عدم ورود نمیکند.
مرحوم شیخ میگوید ورود مستلزم مورود علیه است و لذا معنای از ورود وصول به مکلف است. و برای همین است که مرحوم آخوند بعدا قید خصوصا را ذکر کرده است که لم یرد یعنی اگر هم معنا ورود باشد باز هم ورود و وصول به بعضی از مکلفین برای صدق ورود کافی است.
و جواب دیگر اینکه ورود نیاز به مورود علیه دارد اما مورود علیه در اینجا فعل متعلق حکم است و در این صورت نیاز به وصول به مکلف نیست.
و اگر هم این را نپذیریم لازم نیست بر تک تک مکلفین ورود پیدا کند بلکه ورود مطلق برای اینکه غایت محقق شود کافی است.
بر این اساس مرحوم آخوند دلالت این روایت بر برائت را نپذیرفتند.
این کلام مرحوم آخوند در روایت امالی جاری نیست. چون در روایت گفته است حتی یرد علیک … بنابراین روایت هر دو ادعای مرحوم آخوند را رد میکند. نه میتوان گفت منظور ورود در متعلق حکم است و نه اینکه منظور صادر و وصول به برخی باشد.
و لذا این روایت ناظر به برائت بعد از شرع است. اما در هر حال سند این روایت مشکل دارد و چون اثر عملی برای ما ندارد ما متعرض بررسی سند آن نشدهایم.
در هر صورت اگر این روایت از نظر سندی تمام باشد نوبت به این میرسد که آیا برائت مستفاد از این روایت معارض با ادله احتیاط هست یا نیست.
مرحوم شیخ گفته است منظور از روایت این است که تا وقتی آن شیء به عنوانه امر و نهی نداشته باشد مجرای برائت است با این بیان معارض با ادله احتیاط است چون حتی اگر دلیل بر وجوب احتیاط هم داشته باشیم باز هم برای آن شیء به عنوانه امر و نهی درست نمیکند.
اما اگر گفتیم منظور نهی به عنوان آن شیء نباشد بلکه حتی نهی طریقی و احتیاطی را هم شامل است در این صورت برائت مستفاد از این روایت محکوم ادله وجوب احتیاط خواهد بود.
اما انصاف این است که ظاهر روایت و جمله لم یرد علیک نهی … این است که نهی به عنوان آن شیء و به عنوان اولی آن تعلق گرفته باشد.
تا اینجا روایاتی که مرحوم آخوند در استدلال به برائت ذکر کردهاند تمام میشود و ایشان بعد از این متعرض مساله اجماع شدهاند.