جلسه ۷۷ – ۹ اسفند ۱۳۹۱

آیه دیگری که برای حجیت خبر واحد به آن استدلال شده است آیه نفر است.
وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (التوبه آیه ۱۲۲)
مرحوم آخوند سه تقریر برای دلالت آیه نفر بر حجیت خبر واحد بیان کرده اند:
1. مستفاد از آیه مطلوبیت تحذر عند الانذار است. آیه شریفه اختصاصی به احکام هم ندارد بلکه اعم از مسائل اعتقادی و عملی است و در مسائل عملی هم اعم از احکام و اخلاق و … می باشد.
وقتی تحذر مطلوب بود یعنی از نظر شرعی و عقلی هم واجب است و وجوب تحذر ملازم با حجیت انذار است.
اما اینکه بین مطلوبیت تحذر و وجوب آن تلازم هست به این دلیل که در آیه شریفه گفته است لعلهم یحذرون و ادات ترجی دلالت بر وجوب ندارد نه وضعا و نه عرفا پس آیه خودش دلالت بر وجوب تحذر نمی کند بلکه دلالت بر محبوبیت آن می کند اما بعد از اثبات محبوبیت وجوب آن ثابت می شود هم شرعا و هم عقلا.
شرعا به خاطر عدم قول به فصل. یعنی هر کس قائل به محبوبیت تحذر شده است قائل به وجوب آن شده است کسی نیست که معتقد باشد محبوب است و مستحب است بلکه یا قائل به وجوب تحذرند یا عدم محبوبیت آن.
و بین محبوبیت و وجوب عقلی تحذر هم تلازم است چون یا مقتضی تحذر هست (یعنی عقاب محتمل باشد) که لازم است و یا مقتضی تحذر نیست (یعنی عقابی محتمل نیست) که اصلا تحذر لازم نیست. نمی شود در نظر گرفت تحذر مستحب باشد.
آنچه از این آیه فهمیده می شود این است که تحذر وقتی مقتضی تحذر هست مطلوب است و مطلوبیت تحذر فقط در فرض وجوب قابل تصور است. چون اگر مقتضی تحذر که احتمال عقاب و بیان است نباشد اصلا تحذر معنا ندارد و با عقاب بلابیان دیگر معنا ندارد تحذر مطلوب باشد.
اگر مقتضی تحذر باشد به خاطر حکم عقل به دفع عقاب محتمل، عقل حکم به وجوب تحذر می کند.
مرحوم آخوند از این تقریر جواب می دهند که مفاد آیه این است که در فرض انذار تحذر مطلوب است. اما انذار به چه چیزی و تحذر از چه چیزی؟
در تقریب فرض شده است که انذار از عقوبت و تحذر از عقوبت و لذا نتیجه گرفته شد که بین مطلوبیت تحذر و وجوب آن تلازم است. در حالی که ممکن است منظور از تحذر و انذار، تحذر از مخالفت واقع باشد. تحذر از فوات مصالح نفس الامری باشد. انذار نسبت به احکام نفس الامری باشد. آنکه واسطه است و مخبر است انذار به عقوبت اخروی نمی کند بلکه می گوید اینجا حکمی هست و مبادا با این حکم مخالفت شود و کسی هم که تحذر می کند تحذر از وقوع در مخالفت با واقع، وقوع در مفاسد، فوات مصالح می کند نه تحذر از عقاب و ثواب.
و این استدلال مبتنی بر این است که انذار و تحذر از عقوبت مراد باشد. اما با بیانی که ما گفتیم مطلوبیت به معنای استحباب خواهد بود مفاد آیه می گوید احتیاط مستحب است هم شرعا و هم عقلا و تلازمی بین مطلوبیت و محبوبیت تحذر از مخالفت با حکم نفس الامری و بین وجوب نیست. جایی که هنوز حکم تنجزی پیدا نکرده است.
و بحث ما در حجیت این انذار است یعنی بحث در این است که این انذار آیا منجز حکم واقعی هست یا نه؟ بنابراین نمی توان با مطلوبیت تحذر، حجیت انذار را استفاده کرد چون حجیت انذار متوقف بر وجوب تحذر است و وجوب تحذر متوقف بر حجیت انذار است.
انصافا همان طور که در کلمات مرحوم اصفهانی آمده است این حرف مشکل است. ظاهر انذار تخویف از عقاب است. مردم که از مخالفت احکام نفس الامری غیر منجز ترسی ندارند ظاهر انذار بیم دادن از امر ترسناک است و مخوف بودن به حسب عرف عام عقاب است نه مخالفت با احکام نفس الامری.
و لذا اگر فقط این اشکال باشد قابل دفع است.
اما مرحوم اصفهانی اشکال دومی بیان کرده اند. ظاهرا قبل از ایشان کسی این اشکال را مطرح نکرده است. ایشان گفته است تمام این استدلال مبتنی بر این است که مفاد لعل ترجی باشد تا از آن بتوان مطلوبیت و محبوبیت را استفاده کرد و این مشهور بین لغویین و علمای ادب است.
البته اشکال در این نیست که ترجی در حق خداوند محال است چون جواب این است که همان طور که استفهام حقیقی در حق خداوند معنا ندارد چون ملازم با جهل است موضوع له لعل برای خداوند انشاء ترجی است نه ترجی حقیقی.
مرحوم اصفهانی شواهدی اقامه کرده اند که لعل به معنای ترجی نیست. مثلا در آیه شریفه می گوید: فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ (هود آیه ۱۲)
آیا اینجا لعل به معنای مطلوبیت و محبوبیت و ترجی است؟ و مثال های دیگری نیز بیان می کنند.
و بعد می فرمایند در این موارد هیچ گونه تکلف و مجازی هم در استعمال لعل نیست و احتمال اینکه لعل به معنای ترجی باشد وجود ندارد.
پس لعل به معنای مطلوبیت نیست مگر اینکه منظور کسانی که گفته اند ترجی است منظورشان به عنوان امید و رجاء نباشد بلکه به منظور اشفاق و خوف است که شامل امر مکروه هم بشود. (البته حق این است که این از کلمات علمای ادب استفاده نمی شود) بعد استشهاد می کنند به مواردی از لغت که لعل به معنای اشفاق و خوف استعمال شده است.
اگر لعل به معنای ترجی و امید نباشد بلکه به معنای احتمال و شاید باشد آیه دلالت بر مطلوبیت تحذر نمی کند و پایه استدلال در تقریب اول این بود که آیه دلالت بر مطلوبیت تحذر دارد. آیه شریفه می گوید شاید برای شما تحذر حاصل بشود اما این معنایش این نیست که مطلوب است. مطلوبتی که استفاده می شود از باب حاصل شدن موضوعش است یعنی چون علم حاصل می شود و با حصول علم به تکلیف تحذر حاصل می شود نه اینکه بخواهد بگوید تحذر همه جا مطلوب است.


جلسه ۷۸ – ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
تقریر اولی که در کلام آخوند برای آیه نفر ذکر شده است را بیان کردیم. و جواب ایشان را هم گفتیم و بعد اشکالی را از مرحوم اصفهانی نقل کردیم.
ایشان فرمودند با انذار چون احتمال حصول علم ایجاد می کند موضوع تحذر را ایجاد می کند و آیه دلالتی بر حجیت خبر واحد ندارد.
اشکال سوم را مرحوم آقای صدر بیان کرده اند. ایشان فرموده اند شبهات دو قسمند یکی شبهاتی که علی القاعده مجرای برائت است مثل شبهات بدویه بعد از فحص و قسم دوم شبهاتی است که در آنها احتیاط لازم است و مجرای برائت نیست مثل شبهات قبل از فحص.
اثبات وجوب تحذر نسبت به قسم دوم که شبهات قبل از فحص است دلالتی بر حجیت خبر ندارد یعنی اگر گفت عادلی به شما در احکام (قبل از آنکه فحص از احکام کنید) خبر داد که چیزی واجب است شما باید احتیاط کنید این وجوب تحذر دلالت بر حجیت خبر واحد ندارد چرا که در این شبهات باید حتی اگر عادل هم خبر نداده بود باید احتیاط می کردید.
آیه در مورد شبهاتی است که اگر انذار هم نبود احتیاط لازم بود وجوب تحذر هیچ دلالتی بر حجیت خبر نمی کند بلکه در جایی آیه دلالت بر حجیت خبر واحد می کند که اگر این خبر نبود مقتضای قاعده برائت بود. در اینجا اگر بگویند تحذر لازم است معنایش حجیت خبر واحد است.
پس دلالت آیه بر حجیت خبر واحد جایی است که وجوب تحذر را نسبت به شبهات بعد از فحص اثبات کند اما آیه شریفه می خواهد اثبات کند قبل از فحص تحذر واجب است. چون در آیه قرینه وجود دارد که منظور شبهات قبل از فحص است.
آنچه مفاد آیه است این است که عده ای از مومنین مسافرت کنند و یاد بگیرند و بیاید انذار کنند تا با انذار آنها باشد که مومنین تحذر کنند. ایشان می فرمایند تعلیل حکم به یک غایت دلیل بر این است که آن غایت جدای از آن حکم مفروض و موجود است نه اینکه حکم نقشی در تحقق آن دارد.
مثلا اگر گفت وضو بگیر تا نماز بخوانی معنایش این است که نماز خواندن مطلوب است چه وضو بگیری و چه نگیری اما باید وضو گرفت تا نماز صحیح باشد. معنای تعلیل حکم به یک هدف معنایش این است که آن هدف هست چه آن حکم باشد و چه نباشد. این معنایش این است که حکم شرط تحقق و واجب است نه شرط وجوب و تکلیف لذا جایی که حکم شرط وجوب باشد تعلیل به غایت صحیح نیست. مثلا بگویند بفروش تا به معامله وفا کنی. این جمله غلط است چون فروختن شرط وجوب وفا ست. خود ایشان مثال زده اند مثلا بگویند نذر بکن تا وفا کنی این جمله غلط است. حکم هیچ وقت نمی تواند ناظر به موضوع خودش باشد و تعلیل به غایت ظهور در این دارد که آن غایت جدای از حکم مطلوب است و آن حکم شرط تحقق آن است.
پس هر کجا حکم معلل به غایتی شد ظهورش در این است که آن غایت جدای از آن حکم مفروض است و وجود حکم برای تحقق آن هدف و امتثال آن است نه برای وجوب آن.
در مقام ما نیز گفته است انذار کنید تا آنها حذر کنند یعنی غایت از انذار حذر آنها ست این جمله جایی درست است که حذر بدون در نظر گرفتن انذار مطلوب باشد اما اگر هر کجا انذار باشد حذر مطلوب باشد این جمله غلط است. حذر بدون انذار نیز مطلوب است و انذار فقط در تحقق آن نقش دارد.
انذار شرط طبیعی تحقق حذر است یعنی چون معمولا مردم توجه ندارند انذار باعث می شود متوجه شوند و همان حذری را که در همه صورت مطلوب از آنها ست انجام دهند.
پس از آیه شریفه حجیت خبر واحد استفاده نمی شود.
این بیان را مرحوم آقای روحانی هم دیده است و به آن جواب داده است و فرموده است عرفا هر چند جدای از انذار تحذر لازم نیست اما عرفا گفته می شود من انذار کردم و فرد مقابل به واسطه انذار من ملزم به انجام آن کار است. چیزی شبیه به این در کلام ایشان هست.
اما به نظر ما کلام مرحوم آقای صدر کلام محکم و صحیحی است و به نظر ما این اشکال به دلالت آیه بر حجیت خبر وارد است.
اشکال چهارمی به دلالت آیه وارد است که مرحوم آقای صدر هم آن را بیان کرده اند و آن اینکه مفاد آیه این است که آنجایی که مخبر انذار کرده است بر شما تحذر واجب است. (فرض این است که از اشکال سابق رفع ید کرده ایم) فرض کردیم آیه در مورد شبهات بعد از فحص است.
اما آیه اخص از مدعی است. آیه مفادش این است که هر جا مخبر خبر از تکلیف داد چون انذار در این جا معنا دارد اما جایی که عادل خبر از عدم تکلیف می دهد انذار صدق نمی کند. آیه می گوید جایی که انذار است خبر ثقه حجت است یعنی آیه می گوید احتیاط به نحو الزام وقتی عادل خبری داد مطلوب است اما دلالت نمی کند خبر عادل نفی تکلیف هم می کند.
البته آیه حصر حجیت در موارد تکلیف نکرده است اما دلالت بر حجیت در غیر موارد تکلیف هم نمی کند.
اگر هم بخواهید از عدم قول به فصل استفاده کنید بحث حجیت اجماع مرکب خواهد بود که از نظر ما معتبر نیست.
بنابراین تقریر اولی که از آیه گذشت این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد نمی کند.
تقریر دوم:
از آیه استفاده می شود که انذار واجب است چون لولای تحضیضیه دارد و توبیخ می کند که چرا گروهی مسافرت نمی کنند پس معلوم است نفر واجب است و غایت نفر واجب که انذار است هم واجب خواهد بود چون غایت واجب هم واجب است. ذکر غایتی برای حکمی ظهور در این دارد که غایت هم مثل آن حکم است.
حال که انذار واجب است دو حالت قابل تصور است گاهی با انذار علم پیدا می شود تحذر واجب است اما اگر علم حاصل نشود و بر او تحذر واجب نباشد کار منذر لغو خواهد بود.
پس مفاد آیه این است که انذار حجت است حتی اگر علم آور نباشد.
آیه می گوید انذار کنید چه علم آور باشد و چه علم آور نباشد و نتیجه آن این است که در فرضی که علم آور هم نیست باز هم انذار واجب است پس انذار حجت است.
مرحوم آخوند جواب می دهند که آیه با این تقریر هم دلالتی بر حجیت خبر واحد ندارد چون آیه شریفه می گوید حتی اگر برای مردم هم علم حاصل نشد انذار واجب است و اگر تحذر واجب نباشد انذار امر لغوی است.
ایشان می فرمایند این طور نیست و جایی تحذر واجب است که علم حاصل شود و هیچ لغویتی هم از وجوب انذار حتی در صورت عدم علم پیش نمی آید.
جایی که علم حاصل نمی شود انذار واجب است اما تحذر واجب نیست و وجوب انذار هم لغو نیست.
اولا آیه در مقام بیان وجوب انذار است نه وجوب تحذر و لذا اثبات می کند انذار مطلقا واجب است و اثبات می کند فی الجمله تحذر هم واجب است اما اینکه کجا تحذر بر مردم واجب است آیه دلالت نمی کند که همه جا تحذر واجب است حتی اگر علم برای آنها حاصل نشود.
و ثانیا آنچه در آیه شریفه آمده است این است که کسانی که تفقه پیدا کردند وقتی آمدند مردم را به فقه انذار کردند و حکم واقعی را بیان کردند و مردم را با آن انذار کردند در این صورت بر مردم هم لازم است حذر کنند اما جایی که صحت خبر ثقه معلوم نیست حذر که لازم نیست. فقه یعنی فقه واقعی و حکم واقعی و خبر واحد معلوم نیست حکم واقعی باشد.
چه وقت صدق می کند که مخبر از فقه واقعی و حکم واقعی خبر می دهد؟ جایی که شما احراز کنید این خبر صحیح است پس مفاد آیه این است که هر کجا برای مردم علم حاصل شد باید تحذر کنند اما جایی که علم حاصل نشد تحذری لازم نیست.
و وجوب انذار هم لغو نیست چون زمینه ایجاد علم است. چون باعث می شود مساله در معرض حصول علم قرار گیرد و لذا انذار واجب است هر چند اگر علم آور نباشد تحذر واجب نیست.
چه بسا در بسیاری از موارد با همین انذار علم حاصل شود و اگر قرار بود وجوب انذار متوقف بر تاثیر در علم مخاطب باشد کسی انذاری نمی کرد.


جلسه ۷۹ – ۱۳ اسفند ۱۳۹۱
بحث در تقریب دوم دلالت آیه نفر بر حجیت خبر واحد بود. حاصل کلامی که نقل کردیم این بود که مفاد آیه وجوب انذار بعد از نفر است.اگر بنا باشد تحذر بعد از انذار واجب نباشد لازمه اش لغویت انذار است.
تقریب سومی که برای دلالت آیه نقل شده است این است که غایت واجب، واجب است و چون تحذر مقصود و غایت از انذار است پس آیه ظاهر در وجوب تحذر است و گفتیم تحذر اگر واجب باشد معنایش حجیت انذار و حجیت خبر است چون اگر انذار واجب نباشد معنا ندارد تحذر واجب باشد.
در حقیقت مرحوم آخوند این دو بیان را یکجا بررسی کرده است.
تفاوت دو تقریب روشن است یکی وجوب انذار را به خاطر لغویت اثبات می کند و دیگری به ملاک ظهور و چون غایت واجب واجب است وجوب انذار را اثبات می کند.
مرحوم آخوند جواب دادند که تحذر واجب نیست و لغویت انذار هم پیش نمی آید چون آیه در مقام بیان وجوب انذار است نه در مقام بیان وجوب تحذر. پس از عدم دلالت آیه بر وجوب تحذر از آیه علی الاطلاق لغویتی پیش نمی آید و فرض این است که در وجوب مطلق انذار لغویتی نیست حتی اگر برای مخاطب تحذر در مطلق انذار واجب نباشد بلکه فقط در صورت حصول علم تحذر واجب باشد.
علاوه بر این مرحوم آخوند فرموده اند تحذری که واجب است در فرض انذار به فقه است اگر حکم واقعی بیان شد تحذر واجب است و اگر ما شک داریم در صحت خبر بنابراین احراز نکرده ایم که انذار به فقه و حکم واقعی کرده است و لذا تحذر واجب نیست.
یک نکته در تقریب دوم این است که مرحوم آخوند فرمودند انذار واجب است چون غایت نفر واجب است. چرا ایشان در وجوب انذار خودش را به تکلف انداخته است؟ در آیه شریفه امر به انذار شده است و فرموده است و لینذروا پس چرا مرحوم آخوند در دلالت این آیه بر وجوب انذار خودش را به تکلف انداخته است و از لولای تحضیضیه استفاده کرده است؟ و اگر صیغه امر هم نباشد جمله خبریه در مقام انشاء است و مفید وجوب است.
دلیل این است که اگر ذی الغایه مستحب باشد حتی اگر غایت امر هم باشد مفادش وجوب نخواهد بود. اگر گفته بود نفر مستحب است تا حتما انذار کنند دلالت بر وجوب نمی کند. برای همین ایشان می خواهد دلالت آیه را بر وجوب نفر اثبات کند تا انذار غایت واجب قرار بگیرد نه غایت مستحب.
جدای از دو اشکال مرحوم آخوند، اشکال سومی به این تقریب وارد است و آن همان اشکال مرحوم آقای صدر است و آن اینکه انذار کنند تا مخاطبین هم تحذر کنند و گفتیم این لسان دلالت بر وجوب انذار که دارد نسبت به جایی فرض شده است که بدون انذار هم تحذر واجب است.
گفتیم در جایی تعلیل به غایت صحیح است که غایت حتی بدون ذی الغایه هم واجب باشد و ذی الغایه شرط وجوب نباشد بلکه شرط واجب و تحقق باشد.
این را اگر در آیه تطبیق کنیم یعنی با قطع نظر از انذار هم تحذر واجب است و از این حجیت خبر واحد استفاده نمی شود.
منظور از آیه می تواند این باشد که ای کسانی که تفقه در دین کردید مردم را انذار کنید و به مردم آگاهی بدهید تا بعد از حصول علم و آگاهی آنها نیز تحذر کنند. و این انذار از مقدمات حصول علم است برای همین شارع آن را واجب کرده است.
لذا با این دو بیان هم نمی توان دلالت آیه بر حجیت خبر را پذیرفت.
مرحوم صدر به بیان سوم اشکالی دارند که از نظر ما ناتمام است. ایشان فرموده اند منظور از اینکه غایت واجب واجب است چیست؟ آیا عقلا بین وجوب غایت و ذی الغایه تلازم است؟ این که نیست.
پس باید منظورتان این باشد که ظهور جمله در این است که غایت واجب واجب است.
ما قبلا گفتیم تعلیم احکام حتی احکام مستحب واجب است و این محذور عقلی ندارد شارع بگوید به مردم نماز شب را باید یاد داد اما مردم لازم نیست بخوانند. غایت اینکه باید مستحبات را تعلیم کرد فعل مردم به نحو مستحب است. به تعبیر دیگر غرض شارع سد باب عدم از ناحیه جهل است. یعنی مردم ترک مستحب به واسطه ندانستن نکنند.
پس عقلا بین وجوب ذی الغایه و وجوب غایت تلازمی نیست.
و اگر منظور تلازم عرفی است یعنی ظهور جمله عرفا در این است. وقتی مقدمه را واجب بدانیم ذی المقدمه هم واجب خواهد بود و این تلازم عرفی است.
ایشان این ظهور و تلازم را می پذیرد اما نه همه جا. جایی که غایت و ذی الغایه فعل یک نفر باشد چنین ظهوری هست. اما جایی که غایت فعل شخصی باشد و ذی الغایه فعل شخصی دیگر باشد چنین ظهوری نیست. اینجا حتی اگر ذی الغایه واجب باشد دلالتی بر وجوب غایت ندارد. مثلا بگویند بر شما تبلیغ احکام واجب است اما بر دیگران تحذر لازم نیست اشکالی ندارد.
به نظر ما این حرف ناتمام است و به حسب ذوق عرفی ما هیچ تفاوتی بین این دو احساس نمی کنیم. در ظهور تلازم بین وجوب غایت و ذی الغایه تفاوتی نیست و لذا خود ایشان هم منبه و نکته ای برای این تفاوت ذکر نکرده است.
تقریب چهارم در دلالت آیه بیان مرحوم اصفهانی است.
ایشان می فرمایند مفاد آیه مطلوبیت تحذر است. ایشان می گویند لازم نیست وجوب تحذر را اثبات کنیم. بلکه همین که مطلوبیت را استفاده کنیم کافی است آیه می گوید شاید از آن عقاب محتمل تحذر کنند و نشان می دهد که آیه شریفه احتمال عقوبت را در مرحله سابق در فرض و تقدیر دارد و می گوید شاید مخاطبین عمل کنند.
وقتی آیه عقاب را محتمل می داند و راه تحذر از آن را عمل به انذار می داند معنایش حجیت خبر عادل است.
حتی اگر تحذر از عقاب محتمل مستحب باشد باز هم دلالت بر حجیت دارد چون عقاب محتمل را فرض کرده است. راه تخلص از عقاب محتملی که در این بین هست عمل به خبر واحد است. اگر خبر واحد حجت نباشد عقاب محتمل نخواهد بود. در نظر گرفتن عقاب محتمل یعنی خبر واحد حجت است چون اگر خبر واحد حجت نباشد احتمال عقابی ایجاد نمی کند.
تقریر پنجم که این را هم مرحوم اصفهانی ذکر کرده است این است که آیه شریفه گفته است تفقه مطلوب است در جایی که انذار کنند. انذار یعنی ترساندن مردم. پس این نشان می دهد که در خبر واحد انذار و تخویف به عقاب است و این فقط وقتی است که خبر واحد حجت باشد. جایی قول مخبر تخویف و انذار است که حجت باشد و گرنه اگر حجت نباشد تخویف از عقابی نیست.
تقریب چهارم مبتنی بر معنای تحذر بود و تقریب پنجم مبتنی بر معنای انذار است.
و تقریب ششمی هم دارند که از راه مقدمیت وارد شده است و خودشان آن را رد کرده اند.
به این دو تقریر همان اشکال اول مرحوم آخوند وارد است که اگر منظور از تحذر و انذار، نسبت به حکم واقعی و مصالح و مفاسد واقعی باشد دلالتی بر این ندارد.
و اشکال ما هم به آخوند وارد است.
اما اشکالی که از آقای صدر نقل کردیم به این دو تقریر هم وارد است یعنی در آیه شریفه تحذر را مفروض دانسته است یعنی جدای از انذار هم تحذر مطلوب است و این در شبهات قبل از فحص است. و این دلالت ندارد که به صرف اخبار و انذار، تحذر مطلوب باشد.
تا اینجا به نظر ما آیه نفر دلالتی بر حجیت خبر واحد ندارد. مرحوم آخوند در اینجا اشکالی را مطرح کردند که به همه تقریرات وارد است و جواب داده اند.


جلسه ۸۰ – ۱۴ اسفند ۱۳۹۱
با قطع نظرا ز اشکالات سابق که بیان شد اشکال عامی به آیه نفر وارد شده است و آن اینکه این آیه مربوط به حجیت فتوا ست نه خبر واحد.
در آیه شریفه گفته است جایی که انذار انجام بشود تحذر هم باید صورت بگیرد و انذار حجت است اما انذار با چه چیزی؟ انذار با فتوا نه انذار با خبر واحد.
چون انذار در جایی است که فهم و تفقه باشد و انذار به امر مخوفی باشد که منذر خودش درکش کرده باشد و فهمیده باشد و این معنایش حجیت فتوا ست نه حجیت خبر واحد.
لذا نمی توان به آیه برای حجیت خبر مبتنی بر حس استدلال کرد بلکه آیه حجیت فتوای حدسی است.
اصل این اشکال را مرحوم شیخ در رسائل ذکر کرده اند.
مرحوم آخوند می فرمایند اینجا ملازمه وجود دارد (حال یا به معنای ملازمه و عدم فصل و یا به معنای اجماع مرکب)
در زمان صدور روایات صدور فتوا و نقل فتوا با نقل روایت صورت می گرفته است. آنچه آنها نقل می کرده اند مشتمل بر تخویف بوده است و متن روایت را می خوانده است. مثلا به جای اینکه بگوید حج واجب است و ترک آن حرام است روایت را نقل می کرده است که کسی که حج نرود و بمیرد مات یهودیا او نصرانیا.
پس از متن آیه استفاده می شود که روایت روات که مقرون به انذار و تخویف و ذکر عقوبت بوده است حجت بوده است.
حال اگر روایتی را راوی نقل کند بدون اینکه مقرون به تخویف باشد باز هم حجت است. اگر روایت مشتمل بر تخویف حجت است روایتی که مشتمل بر آن هم نباشد حجت است چون احتمال فرق وجود ندارد. تلازم است بین حجیت خبر مشتمل بر ذکر عقوبت و بین حجیت غیر مشتمل بر ذکر عقوبت.
هر چند انذار فقط اولی است اما احتمال فرق بین این دو نیست. و کسی هم تفصیل بین آنها نداده است.
این جواب از مرحوم آخوند عجیب است و لذا همه کسانی که بعد از آخوند هستند به ایشان اشکال کرده اند.
بحث این نیست که مفاد آیه حجیت خبر مشتمل بر انذار است تا شما فرقی بین خبر مشتمل بر انذار و خبر خالی از انذار نیست بلکه بحث در این است که مفاد آیه حجیت فتوا ست.
شما باید بگویید فرقی بین فتوا و خبر نیست نه اینکه بگویید فرقی بین این خبر و آن خبر نیست. بین این دو تفاوت خیلی است.
مرحوم شیخ نمی گوید آیه در مقام ذکر حجیت خبر مشتمل بر عقاب است بلکه می گوید آیه در مقام بیان حجیت فتوا ست.
و لذا جواب آخوند ربطی به این اشکال ندارد.
اشکال: مرحوم آخوند می فرمایند فتوا و خبر در زمان نزول آیه مصداقا یکی بوده اند و لذا با این بیان می خواهند حجیت خبر را اثبات کنند.
جواب: بله مصداقا یکی بوده اند اما وقتی می گویند فتوا حجت است یعنی به ملاک فتوا حجیت است نه به ملاک خبر. آیه می گوید فتوا حجت است و اخبار آن موقع چون مصداقا با فتوا یکی بوده اند به ملاک فتوا حجت بوده اند اما اگر جایی ملاک فتوای برای عامی وجود نداشت باز هم آیه دلالت می کند که خبر حجت است؟ حق این است که چنین دلالتی ندارد و لذا اشکال آخوند ناتمام است.
جوابی از اشکال شیخ به نظر ما رسیده است که مفاد آیه این است که چرا گروهی نمی روند تفقه کنند و وقتی برمی گردند قوم خودشان را انذار کنند؟
آیه شریفه گفته است گروهی بروند تفقه کنند اما چه کسی گفته است تفقه یعنی کسب اجتهاد؟ اگر کسانی بروند مسائل را به نحو تقلیدی تلقی کنند و یاد گرفتن مسائل هم کار ساده و آسانی نبوده است. تفقه یعنی تحصیل ما هو حجه. و لذا مجتهد لازم نیست تحصیل حکم واقعی کند بلکه تحصیل حجت کافی است. آیه شریفه می فرماید عده ای بیایند تحصیل حجت کنند و این معنایش این نیست که مجتهد شوند.
هیچ دلیلی نداریم که تفقه به معنای اجتهاد است خصوصا که در زمان های گذشته بسیاری تفقه آنها به همین صورت است.
و اگر آیه اطلاق داشته باشد معنایش این است که خبر ثقه در نقل فتوا حجت است. آیه دلالت بر حجیت فتوا و خبر ناقل فتوا می کند.
اگر آیه چنین دلالتی کند دیگر تفاوتی بین خبر همراه با تخویف یا بدون آن نیست. هم چنین فرقی نیست در اینکه خبر از فتوا باشد یا از غیر آن و از فقه باشد یا غیر آن چون هیچ فرقی بین اینها نیست. و احتمال فرق هم نیست.
به نظر ما اشکال شیخ با این بیان مندفع است اما چون اشکالات دیگری به آیه وارد است آیه دلالت بر حجیت خبر واحد نمی کند.
نتیجه این شد که نه آیه نبأ و آیه نفر دلالتی بر حجیت خبر واحد ندارند.


جلسه ۸۱ – ۱۵ اسفند ۱۳۹۱
نکته ای در مورد آیه نفر باقی مانده است که باید استدراک کنیم. بعد از نقل جواب آخوند از اشکالی که آیه شریفه در مورد حجیت فتوا ست عرض کردیم جواب مرحوم آخوند تمام نیست اما این اشکال هم ناتمام است.
اما اشکالی دیگر به استدلال به آیه شریفه ذکر شده است این است که مفاد آیه این است که هر کجا انذاری محقق شد حجت است. اما هیچ قضیه ای متکفل اثبات تحقق یا عدم تحقق موضوعش نیست. آنچه در آیه شریفه آمده است این است که هر کجا انذار محقق شد حجیت هم دارد. برخی مثل مرحوم صدر گفته اند انذار باید در رتبه سابق فرض شود اما به نظر ما این صحیح نیست و لازم نیست در رتبه سابق انذار محقق شود و اگر با خود این اخبار انذار محقق شود کافی است. آیه می گوید هر کجا انذار محقق شد هر چند با خود اخبار، تحذر واجب است. این آیه نمی گوید خبر ثقه انذار است بلکه باید از جایی دیگر حجیت خبر ثقه را اثبات کرد تا خبر ثقه بشود انذار و بعد تحذر از آن واجب باشد.
با خود این آیه نمی شود حجیت و انذار بودن خبر واحد را اثبات کرد. تمسک به این آیه برای اثبات حجیت خبر واحد از قبیل تمسک به عام در شبهه مفهومیه خود عام است. و لذا آیه از نظر ما دلالت بر حجیت خبر ثقه نخواهد داشت.
نکته دیگر این است که در آیه نفر دو تفسیر وجود دارد یکی اینکه بر عده ای واجب است بروند و تفقه یاد بگیرند و تفسیر دیگر این است که گروهی از شما برای جهاد با دشمن بروند و همه نروند بلکه عده ای بمانند تا تفقه کنند و وقتی آن عده برگشتند آنها را انذار کنند.
بنابر تفسیر اول لیتفقهوا فی الدین یعنی همان عده ای که نافر هستند تفقه پیدا کنند و انذار کنند.
و بنابر تفسیر دوم لیتفقهوا فی الدین یعنی کسانی که باقی مانده اند و آنها کسانی را که برای جهاد رفته اند را انذار کنند.
در استدلال برای حجیت خبر واحد هیچ کدام از این دو تفسیر تفاوتی ندارند چون بالاخره گروهی باید دیگران را انذار کنند و آنها هم باید تحذر کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *