۴۰ – چهارشنبه,۰۷ دی , ۱۳۹۰
مرحوم آخوند در ذیل بحث وجوب متابعت از قطع و حکم عقل به استحقاق عقوبت بر مخالفت قطع متعرض مراتب حکم شده اند. به این مناسبت که ایشان فرموده اند اگر قطع متعلق به حکم فعلی باشد قطع به حکم فعلی منشا استحقاق عقوبت و تنجز است و اما اگر قطع متعلق به حکم فعلی نبود موجب استحقاق عقوبت و تنجز نمی شود. جایی قطع موجب تنجز است که حکم فعلی باشد و قطع به حکم اقتضایی منشا تنجز و استحقاق عقوبت بر مخالفت نیست. به همین مناسبت ایشان به مراتب حکم اشاره کرده اند. مرتبه اقتضاء و مرتبه انشاء و مرتبه فعلیت و مرتبه تنجز.
چهار مرحله از این کلام آخوند استفاده می شود و مرحوم اصفهانی هم همین جا متعرض مراتب حکم شده اند. مرحوم آخوند فرموده است تا وقتی حکم به مرحله بعث و زجر نرسد فعلیت پیدا نمی کند. کانه مرحوم اصفهانی تلقی کرده است منظور از مرحله بعث و زجر مرحله انشاء و طلب است. و گفته اند صرف اینکه در ذهن مولی امری باشد یا انشاء به غیر داعی بعث و زجر کرده باشد این احکام که صرفا اقتضاء دارند اما بعث و زجر ندارند تنجز هم پیدا نمی کند.
پس منظور مرحوم آخوند این است که حکم فعلی موجب تنجز است. حکم فعلی در مقابل حکم اقتضایی است. به قرینه همین مقابله و برخی تعابیر دیگر که آخوند دارد گفته اند مرحوم آخوند مرحله اول حکم را مرحله اقتضاء می داند. یکی از مراتب وجود حکم مرحله اقتضاء است. مراد از اقتضاء یعنی همان مرحله مفسده و مصلحت که طبق نظر امامیه در همه احکام شارع وجود دارد. به نظر ما اصطلاح مهم نیست تا مرحوم اصفهانی اشکال کند که مرحله اقتضاء از مراحل وجود حکم نیست. مرحوم آخوند می گوید حکم در مراحل شکل گیری مسبوق به چنین مرحله ای هست حال می خواهد از مراتب خود حکم باشد یا از مبادی حکم باشد.
مرحله دوم که در کلام آخوند اشاره شده است مرحله بعث و تحریک است. حکم تا به مرحله بعث و تحریک نرسد و در مرحله اقتضاء باقی مانده باشد منشا فعلیت و تحقق حکم فعلی نمی شود. حکم وقتی حکم فعلی است که شارع بعث و زجر داشته باشد. پس مرحله ای که مهم است مرحله بعث و زجر است نه انشاء و اگر انشاء هم مهم باشد انشائی است که مصداق بعث و زجر باشد و به داعی تحریک صادر شده باشد. پس آنچه از مرحله حکم است انشاء به داعی تحریک است. این برداشت مرحوم اصفهانی از کلام آخوند این است و لذا بعدا مرحله فعلیت را از این مرحله جدا کرده است.
مرحله سوم مرحله فعلیت است که اگر این مرحله تمام باشد حکم از ناحیه مولی تمام است.
حال اگر این حکم به عبد وصول پیدا کند و بیان تمام باشد این حکم منجز بر عبد خواهد شد که همان مرحله استحقاق بر مخالفت و وجوب انبعاث است.
آنچه گفتیم که قطع اقتضای وجوب متابعت و استحقاق عقوبت در صورت مخالفت دارد فقط برای حکم فعلی جاری است و برای حکم اقتضایی چنین چیزی وجود ندارد هر چند ممکن است حکم اقتضایی منشا ثواب باشد. دلیل هم این است که حکم تا زمانی که فعلی نشود امر و نهی به حساب نمی آید و اطاعت امر و نهی بر مکلف واجب است. و از طرف دیگر آنچه مکلف به آن موظف است عدم عصیان از تکلیف است و عصیان فقط در مورد حکم فعلی مصداق پیدا می کند و در غیر آن عصیان نیست.
در کلام آخوند مرحله انشاء وجود ندارد. این مرحله را دیگران به آخوند نسبت داده اند و بعد اشکال به آخوند کرده اند.
به نظر ما از نظر آخوند مرحله بعث و زجر چیزی جدای از مرحله فعلیت نیست. مرحله فعلیت یعنی مرحله بعث و زجر و بعث و زجر یعنی آنچه مولی می خواهد و هر آنچه که مولی بخواهد یعنی فعلی است. چرا کلام آخوند را طوری تفسیر کرده اید که بعد به آن اشکال وارد باشد. و اینجا هم از مرحوم آخوند از مرحله اقتضاء نام نبرده است. مرحله تنجز هم مربوط به مقام امتثال است و به عبد مربوط است. لذا از نظر آخوند بعث و زجر یعنی حکم فعلی.
بعد اشکالی پیش می آید که چگونه ممکن است مولی به داعی انبعاث انشاء کند و حکم فعلی باشد اما چون وصول به مکلف پیدا نکرده است اصول عملیه جاری باشد؟ اصول عملیه در حکم فعلی جاری هستند یعنی اصل برائت در حکمی جاری است که اگر به مکلف وصول پیدا کند مستحق عقوبت است و این فقط حکم فعلی است. اگر این گونه است چطور ممکن است مرحله فعلیت حکم با جریان اصول عملیه جمع بشود؟
و بر همین اساس برخی گفته اند تعبد به غیر علم ممکن نیست. چگونه ممکن است مولی انشاء فعلی داشته باشد و طلب فعلی داشته باشد با این حال خودش مجوز ترک داده است.
این عویصه ای است در علم اصول و باید حل آن مطرح شود که چون بعدا بحث آن خواهد آمد همین جا به همین اکتفاء می کنیم.