دوشنبه، ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دومین فرع از فروع تهمت که در کلام محقق ذکر شده است عداوت و دشمنی است. شرط پذیرش شهادت این است که شاهد با مشهود علیه دشمنی نداشته باشد. تفاوتی ندارد ما این عنوان را ذیل عنوان متهم قرار بدهیم یا خودش را عنوان مستقلی قرار بدهیم.
محقق فرموده است عداوت و دشمنی دینی مانع قبول شهادت نیست و لذا شهادت مسملین بر ضد کفار قبول است اما عداوت و دشمنی دنیوی مانع از قبول شهادت است.
ذیل این مطلب اشکالی مطرح شده که دشمنی و عداوت با مومن گناه است و موجب فسق است که همان اشتراط عدالت برای نفی آن کافی است و لازم نیست شرط دیگری به شروط شاهد اضافه شود.
به همین مناسبت علماء درصدد تحقیق حکم عداوت و دشمنی با مومن برآمدهاند و تلاش کردهاند اثبات کنند هر دشمنی با مومن حرام نیست و یا اینکه آنچه مانع قبول شهادت است صرف عداوت و دشمنی قلبی است که امری نفسانی و خارج از اختیار است و نمیتواند محل تکلیف باشد و آنچه موجب فسق است ابراز آن دشمنی و ترتیب اثر بر آن است.
ما قصد تحقیق این مساله را نداریم و آنچه مهم است اثبات دلیل اشتراط عدم عداوت است در هر جایی که وجود آن با عدالت ناسازگار نباشد.
نکته دیگری که باید نسبت به آن توجه داشت این است که علماء از اینکه شهادت مسلمانان بر کفار قبول است نتیجه گرفتهاند که دشمنی دینی و اخروی مانع قبول شهادت نیست اما عرض ما این است که بین این دو مطلب تلازمی نیست. صرف اینکه شهادت مسلمین بر علیه کفار مسموع است دلیل بر این نیست که اگر کسی با کافر به خاطر کفرش دشمنی داشت شهادتش مسموع است. توضیح بیشتر مطلب خواهد آمد.
سه شنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دومین مسالهای که مرحوم محقق در ذیل اشتراط عدم تهمت در شاهد مطرح کرده است مساله دشمنی و عداوت است و اینکه یکی از اسباب تهمت، وجود دشمنی و عداوت است و گفته شد این شرط چیزی غیر از شرط عدالت است خصوصا با آنچه ما گفتیم که بین احراز تعبدی عدالت (بر اساس حسن ظاهر یا بینه و …) و بین ارتکاب گناه تنافی وجود ندارد و لذا ممکن است عدالت شخص ثابت باشد با این حال به خاطر دشمنی و عداوتی که وجود دارد در عین عدم اضرار به عدالت موجب ردّ شهادت باشد.
گفتیم علماء گفتهاند منظور از عداوت، دشمنی دنیوی است و دشمنی دینی مانع قبول شهادت نیست چون از نظر فقه امامیه شهادت مسلمین بر ضد کفار قبول است. ظاهر کلام ایشان این است که اگر دلیل خاصی وجود نداشت شهادت شاهدی که با مشهود علیه دشمنی دارد حجت نبود حتی اگر دشمنی دینی باشد اما چون دلیل خاصی وجود دارد (که همان پذیرش شهادت مسلمین بر علیه کفار است) از آن قاعده رفع ید میشود و گفته میشود عداوت دنیایی است که مانع قبول شهادت است. حتی این را تا جایی پیش بردهاند که گفتهاند اگر کسی با یک فاسق به خاطر فسقش دشمنی داشته باشد شهادتش بر ضد او مسموع است. (مسالک الافهام، جلد ۱۴، صفحه ۱۹۲)
تذکر این نکته لازم است که به نظر ما قبول شهادت مسلمان بر ضد کافر دلیل بر عدم اضرار دشمنی دینی به حجیت شهادت نیست. صرف اینکه یک طرف مسلمان است و یک طرف کافر ملازمه با عداوت ندارد از جواز شهادت مسلمان بر کافر نتیجه گرفته شود عداوت دینی مانع قبول شهادت نیست. توضیح مطلب:
عداوت و دشمنی دینی به دو معنا محتمل است یکی اینکه عنوان «دین» حیثیت تقییدیه باشد یعنی مسلمان از دین کافر بدش میآید که در این صورت روشن است که عداوت دینی با ردّ شهادت مرتبط نیست چون آنچه موجب تهمت است یا میتواند دلیل بر ردّ شهادت باشد دشمنی با شخص است نه دشمنی با دین او. آنچه در تبری هم واجب است همین است.
دیگری اینکه این عنوان حیثیت تعلیلیه باشد یعنی چون از دین او بدش میآید از خود شخص هم بدش میآید یعنی مثلا چون یهودی است از خود او بدش میآید. عداوت به این معنا ست که مانعیت آن از قبول شهادت محتمل است و قبول شهادت چنین مسلمانی بر ضد کفار معلوم و مسلم نیست تا از آن بتوان نتیجه گرفت منظور از عداوت، دشمنی دینی نیست.
مثلا آیا ردّ شهادت یک داعشی که حاضر است برای کشتن شیعیان خودش را بکشد (بر فرض که ایمان در قبول شهادت شرط نباشد) بر علیه شیعه امر مستبعد و بعیدی است؟ هم چنین آیا ردّ شهادت یک شیعه بر علیه یک مخالف که از او به خاطر همان سنّی بودنش متنفر است امر مستبعدی است؟
به عبارت دیگر دشمنی که بین مسلمین و کفار مفروض است دشمنی به حیثیت تقییدیه است که مانعیت چنین دشمنی اصلا محتمل نیست و دشمنی که مانعیت آن محتمل است دشمنی با شخص کافر است هر چند به خاطر دینش باشد که بین مسلمانی و دشمنی با کافر به این معنا تلازمی وجود ندارد تا از حجیت شهادت مسلمان بر علیه کافر بتوان عدم اخلال چنین دشمنی را نتیجه گرفت.
بنابراین به نظر ما اطلاق ادله ردّ شهادت کسی که با دیگری دشمنی دارد بر ادله قبول شهادت مسلمان بر کافر حاکم است همان طور که بر ادله قبول شهادت عادل حاکم است.
از آنچه گفتیم قبول شهادت کسی که از فاسق به خاطر فسقش بدش میآید هم روشن میشود.
در هر حال آنچه مهم است بررسی ادله اشتراط عدم عداوت و دشمنی است. برای اثبات این شرط به اجماع تمسک شده است و بلکه اشتراط آن قطعی است و حتی بعید نیست از ضروریات دین و شریعت باشد. اما برخی از علمای متأخر در تحریر المجله در اصل اشتراط چنین شرطی تردید کردهاند و پذیرش این شرط را به جمعی از علماء نسبت دادهاند و دلیل ایشان هم در نفی این شرط این است که عداوت دنیوی ملازم با فسق است و لذا این شرط استدراک همان شرط عدالت است با آنچه گفتیم عدم تمامیت این مطلب روشن شد.
چهارشنبه، ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
علماء گفتهاند عداوت دینی مانع قبول شهادت نیست و ما گفتیم عداوت دینی به دو شکل قابل تصور است. یکی اینکه دین حیثیت تقییدیه باشد یعنی از دین او بدش میآید و دیگری اینکه حیثیت تعلیلیه باشد یعنی به خاطر دینش از خود او بدش میآید و گفتیم ردّ شهادت در موارد حیثیت تعلیلیه امر مستبعدی نیست.
و البته روشن است که جهت اول یعنی تنفر از دین شخص با مبغوضیت خود شخص تلازم ندارد و لذا در روایات هم هست: «أَنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ یُبْغِضُ الْعَبْدَ وَ یُحِبُّ عَمَلَهُ» (الامالی للشیخ الطوسی، صفحه ۴۱۱)
در مورد عداوت دنیوی نیز به نظر باید منظور عداوت و بد آمدنی باشد که موجب احتمال کذب بشود و گرنه صرف هر نوع بد آمدن و عداوتی منشأ احتمال کذب نیست. مثلا تنفر از شخص به خاطر چرک بودن او موجب احتمال کذب نیست و لذا در کلمات فقهاء هم تفسیر شده است که علامت آن این است که شخص از اینکه نفعی به او برسد ناراحت میشود و از اینکه او ضرری ببیند خوشحال میشود. پس مناسبات حکم و موضوع و مناسبت دشمنی و کذب موجب میشود که روایات اطلاقی نسبت به ردّ شهادت هر دشمنی نداشته باشند.
در هر حال مرحوم محقق ضابطه عداوت دنیوی را این طور بیان کرده است:
«و تتحقق العداوه بأن یعلم من حال أحدهما السرور بمساءه الآخر و المساءه بسروره أو یقع بینهما تقاذف»
مرحوم علامه هم این طور فرموده است:
«و تتحقّق العداوه: بأن یعلم أنّ کلّ واحد منهما یفرح بمساءه صاحبه و یغمّ بمسرّته، و یبغی الشرّ له و هذا القدر لا یوجب فسقا» (تحریر الاحکام، جلد ۵، صفحه ۲۵۴)
اما مرحوم شهید ثانی به این معنا اشکال کرده است که این گونه عداوت مصداق گناه و معصیت است و لذا با عدالت قابل جمع نیست لذا تلاش کردهاند از این اشکال جواب بدهند مثل اینکه این گناه صغیره است و با عدالت منافاتی ندارد و اصرار بر صغیره هم اگر چه با عدالت جمع نمیشود اما اصرار به تعدد گناه محقق میشود و استمرار یک گناه اصرار محسوب نمیشود.
از کلام علامه در تحریر استفاده میشود که اصلا این نوع دشمنی گناه نیست و آنچه گناه است تظاهر به آن است و گرنه صرف خوشحال شدن از متضرر شدن او یا ناراحت شدن از منتفع شدن او گناه نیست مثل حسد که تا وقتی ابراز نشود گناه نیست.
محقق اردبیلی در حلّ این اشکال به برخی امور اشاره کردهاند مثل اینکه منظور حزن و سرور نسبت به مخالفین و کفار باشد نه نسبت به مومنین. یعنی اگر کسی نسبت به مخالفین در مذهب یا کفار این حال را داشته باشد یعنی از سرور آنها ناراحت بشود و از ناراحتی آنها خوشحال باشد در عین اینکه فاسق نیست اما شهادتش مسموع نیست.
یا اینکه عداوتی حرام است که بدون علت باشد اما اگر علتی داشته باشد مثل اینکه مثلا قاتل پدر او است حرام نیست اما مانع شهادت است.
احتمال دیگری که مطرح کرده است همان صغیره بودن این گناه است و برخی احتمالات دیگر هم مطرح کرده است که به ذکر آنها نیازی نیست.
مرحوم صاحب جواهر بعد از بیان اشکالات به کلام محقق اردبیلی فرموده است بین این شرط و اشتراط عدالت منافاتی وجود ندارد چون ممکن است شخص عادل باشد و در عین حال عداوت هم داشته باشد یا به اینکه بگوییم آنچه حرام است تظاهر به عداوت است و منظور از عداوت در اینجا عداوتی است که شخص به آن تظاهر نمیکند که در این صورت شهادتش مردود است و یا اینکه عداوتی حرام است که بدون اعتقاد باشد اما اگر مثلا شخص واقعا معتقد باشد که او مستحق عداوت است و لذا دشمنی میکند با عدالت منافات ندارد اما مانع قبول شهادت است.
در هر حال به نظر میرسد میتوان فروضی را تصور کرد که دشمنی باشد با این حال شخص عادل باشد و البته گفتیم منظور هر عداوتی نیست بلکه منظور عداوتی است که موجب ایجاد احتمال کذب بشود.
دلیل بر اشتراط این شرط روایات متعددی است از جمله:
رَوَى إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ لَا تُقْبَلُ شَهَادَهُ ذِی شَحْنَاءَ أَوْ ذِی مُخْزِیَهٍ فِی الدِّین (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۴۳)
روایت از نظر سندی معتبر است. برخی گفتهاند این روایت قابل اعتماد نیست از این جهت که کلینی روایتی به این صورت نقل کرده است:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص کَانَ لَا یَقْبَلُ شَهَادَهَ فَحَّاشٍ وَ لَا ذِی مُخْزِیَهٍ فِی الدِّینِ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۹۶)
و لذا شاید اینها یک روایت باشند که متن یکی به دیگری تصحیف شده باشد. اما به نظر ما اتحاد این دو روایت موجب و دلیلی ندارد.
وَ قَالَ النَّبِیُّ ص لَا تَجُوزُ شَهَادَهُ خَائِنٍ وَ لَا خَائِنَهٍ وَ لَا ذِی حِقْدٍ وَ لَا ذِی غِمْرٍ عَلَى أَخِیهِ وَ لَا ظَنِینٍ فِی وَلَاءٍ وَ لَا قَرَابَهٍ وَ لَا الْقَانِعِ مَعَ أَهْلِ الْبَیْتِ لَهُمْ. (معانی الاخبار، صفحه ۲۰۸)
اما این روایت از نظر سندی مرسل است.
در روایات متعددی شهادت خصم ردّ شده است
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الَّذِی یُرَدُّ مِنَ الشُّهُودِ فَقَالَ الظَّنِینُ وَ الْخَصْمُ قَالَ قُلْتُ فَالْفَاسِقُ وَ الْخَائِنُ قَالَ فَقَالَ کُلُّ هَذَا یَدْخُلُ فِی الظَّنِین (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۹۵)
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّا یُرَدُّ مِنَ الشُّهُودِ فَقَالَ الظَّنِینُ وَ الْمُتَّهَمُ وَ الْخَصْمُ قَالَ قُلْتُ الْفَاسِقُ وَ الْخَائِنُ قَالَ کُلُّ هَذَا یَدْخُلُ فِی الظَّنِینِ. (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۹۵)
رُوِیَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ قَالَ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّا یُرَدُّ مِنَ الشُّهُودِ فَقَالَ الظَّنِینُ وَ الْمُتَّهَمُ وَ الْخَصْمُ قَالَ قُلْتُ فَالْفَاسِقُ وَ الْخَائِنُ قَالَ هَذَا یَدْخُلُ فِی الظَّنِین
فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ لَا یَجُوزُ شَهَادَهُ الْمُرِیبِ وَ الْخَصْمِ وَ دَافِعِ مَغْرَمٍ أَوْ أَجِیرٍ أَوْ شَرِیکٍ- أَوْ مُتَّهَمٍ أَوْ تَابِعٍ وَ لَا تُقْبَلُ شَهَادَهُ شَارِبِ الْخَمْرِ وَ لَا شَهَادَهُ اللَّاعِبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ النَّرْدِ وَ لَا شَهَادَهُ الْمُقَامِر (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۴۰)
عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَهَ عَنْ سَمَاعَهَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا یُرَدُّ مِنَ الشُّهُودِ فَقَالَ الْمُرِیبُ وَ الْخَصْمُ وَ الشَّرِیکُ وَ دَافِعُ مَغْرَمٍ وَ الْأَجِیرُ وَ الْعَبْدُ وَ التَّابِعُ وَ الْمُتَّهَمُ کُلُّ هَؤُلَاءِ تُرَدُّ شَهَادَاتُهُمْ. (تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۴۲)
و به نظر ما این روایات به وضوح بر اشتراط عدم دشمنی دلالت دارند اما از برخی کلمات این طور برمیآید که منظور از خصم دشمن نیست بلکه منظور مدعی و منکر است. اما به نظر ما این احتمال خیلی بعید است. درست است که در روایات متعددی خصم بر مدعی و منکر اطلاق شده است اما این معنا حتما در این روایات مدّ نظر نیست چون این روایات در مقام بیان شهودی است که شهادت آنها مردود است و شاهد در مقابل مدعی است. به عبارت دیگر این روایات در مقام بیان موانع قبول شهادت است بعد از فراغ از وجود مقتضی در آنها در حالی که در مدعی اصلا مقتضی قبول وجود ندارد و حمل این روایات بر اینکه گفته شده باشد شهادت مثلا شریک و شارب خمر و … مدعی مردود است معنای مستهجن است و لذا اگر این روایات صریح در غیر مدعی نباشد حداقل ظاهر در غیر آن است و لذا به نظر ما این روایات به خوبی بر ردّ شهادت کسی که دشمنی و خصومت دارد دلالت دارند.
شنبه، ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
صاحب جواهر فرمودهاند آنچه موجب ردّ شهادت شاهد است سبق عداوت و خصومت بر شهادت است و عداوت و دشمنی و تقاذف بین شاهد و مشهود علیه در هنگام ادای شهادت (اگر حاکی از خصومت سابق نباشد) مخلّ به اعتبار شهادت نیست و گرنه همیشه مشهود علیه میتواند با این حربه شهادت را از اعتبار ساقط کند و این به انسداد باب شهادت منجر خواهد شد.
«و لو قذف المشهود علیه الشاهد قبل شهادته أو آذاه أو نحو ذلک لیتوصل إلى رد شهادته علیه و لم یعلم منه ما یقتضی عداوته بذلک قبلت شهادته علیه، بل فی المسالک «و إن عاداه من یرید شهادته علیه و بالغ فی خصومته فلم یجب و سکت ثم شهد قبلت شهادته علیه، و إلا اتخذ الخصماء ذلک ذریعه إلى إسقاط الشهادات» و یمکن تنزیله على ما ذکرنا لا على ما لو علم عداوته بذلک و لکن لم یظهر منه، فإن الأقوى حینئذ الرد، لما عرفت من أنها و إن کانت بحق توجب عدم القبول شرعا، و الله العالم.» (جواهر الکلام، جلد ۴۱، صفحه ۷۲)
پس اگر سبق عداوت و خصومت بین شاهد و مشهود علیه معهود نباشد و صرفا در هنگام ادای شهادت، مشهود علیه اظهار خصومت کند به گونهای که حتی ممکن باشد طرف مقابل هم پاسخ بدهد شهادت شاهد مسموع است (به شرط اینکه کاشف از سبق خصومت نباشد).
تعبیر ایشان نشان میدهد که آنچه موجب ردّ شهادت است علم به خصومت شاهد و مشهود علیه است یعنی عداوت مانع قبول شهادت است نه اینکه شرط قبولی شهادت عدم عداوت باشد و تفاوت آنها در احراز روشن است چون اگر شرط باشد باید عدم عداوت احراز شود اما اگر عداوت مانع باشد شک در تحقق عداوت برای حجیت شهادت کافی است.
سپس کلامی از شهید ثانی نقل کرده است که از آن استفاده میشود که دشمنی در ظرف اقامه شهادت و جلسه اقامه شهادت چنانچه به واسطه ادای شهادت باشد مانع قبول شهادت نیست چرا که اگر این دشمنی و خصومت مانع باشد هر مشهود علیهی میتواند با تمسک به این نوع عداوت خودش را از شهادت بر ضد خودش خلاص کند.
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند این کلام را باید مقید کرد به فرضی که عداوت بین شاهد و مشهود علیه محقق نشده باشد و گرنه چنانچه بین شاهد و مشهود عداوتی شکل گرفته باشد هر چند در همان ظرف ادای شهادت باشد شهادت شاهد مسموع نیست هر چند هر دو هم در آن عداوت گناهکار نباشند.
پس کلمات علماء که فرمودهاند اگر بین شاهد و مشهود علیه در ظرف شهادت عداوتی محقق شود مانع قبول شهادت نیست باید به فرضی حمل شود که در حقیقت بین آنها عداوتی محقق نباشد و گرنه روشن است که اگر بین آنها عداوتی محقق شود حتی اگر در همان ظرف باشد مانع قبول شهادت است.
اما از کلام شهید ثانی این طور استفاده میشود که ایشان چنین نظری را قبول ندارند و عداوتی را مانع قبول شهادت میداند که قبل از ظرف ادای شهادت محقق شده باشد و گرنه مانعیت عداوت در ظرف شهادت دست آویزی خواهد شد برای انسداد باب شهادت. ایشان در حقیقت مدعی نوعی انصراف است که منظور خصومتی است که خارج از جلسه ادای شهادت شکل میگیرد اما خصومتی که به خاطر این ادای شهادت به وجود میآید مانع از قبول شهادت نیست.