یکشنبه, ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
مساله بعد که مرحوم آخوند مطرح کردهاند بحث بقای موضوع در استصحاب است. آنچه در اخبار حجیت استصحاب ذکر شده است یقین و شک است. مرحوم آخوند در اوایل تنبیهات استصحاب بحثی را در مورد یقین مطرح کردند و بعد هم در مورد شک مطالبی را مطرح کردند که در آن نتیجه گرفتند شرط جریان استصحاب فعلیت شک است و با شک تقدیری استصحاب جاری نیست.
آنچه اینجا مطرح کردهاند تبیین مراد از شک است. آیا شک عبارت است از تساوی احتمال طرفین و در مقابل ظن و قطع و وهم یا اینکه منظور از شک عدم یقین است و حتی با ظن به خلاف هم استصحاب جاری است؟
ایشان مثل مرحوم شیخ فرمودهاند منظور از شک عدم علم و یقین است. ایشان سه دلیل برای این ادعا مطرح کردهاند و بعد دو بیان از مرحوم شیخ نقل کرده و به آن اشکال کردهاند.
اول) شک به معنای مقابل یقین و ظن، اصطلاح منطق و فلسفه است و گرنه شک در لغت به معنای عدم یقین و عدم علم است.
و بر همین اساس معنای شک در استعمالات شارع همان معنای وضعی و لغوی آن است و به معنای خاص اصطلاحی حمل نمیشود مانند سایر الفاظ مستعمل در کلام شارع که همه بر مفاهیم و معنای عرفی حمل میشوند.
دوم) در بیان شارع کلمه شک در معنای مقابل قطع و یقین استعمال شده است مثل روایاتی که در باب صوم و یا شک در تعداد رکعات نماز و … آمده است. این وجه در کلمات مرحوم شیخ هم مذکور است و ایشان با تفصیل بیشتری از مرحوم آخوند آن را ذکر کردهاند.
سوم) که در کلمات مرحوم شیخ مفصل ذکر شده است و مرحوم آخوند مختصر به آن اشاره کردهاند این است که در خود روایات استصحاب قرائنی وجود دارد که نشان میدهد منظور از شک در آنها عدم یقین است. از جمله:
الف) مثلا در ابتداء گفته شده شک را با یقین نقض نکن و بعد گفته شده بلکه آن را با یقین دیگری نقض کن.
ظاهر این عبارت حصر است و منظور این است که یقین را فقط با یقین باید نقض کرد. و اگر با ظن به خلاف هم یقین نقض میشد و جای استصحاب نبود حتما باید ذکر میشد نه اینکه منحصرا بگوید یقین را فقط با یقین نقض کن.
ب) در روایت دیگر وقتی سوال شده بود اگر در کنار فردی که چرت زده است چیزی حرکت کند و او متوجه نشود آیا وضوی او باطل است؟ و امام علیه السلام جواب دادند خیر و تفصیل ندادند که اگر این حرکت چیزی در کنار او موجب ظن و گمان بشود استصحاب جاری نیست و باید وضو بگیرد. تعبیر «و هو لایعلم» یقینا ظن را هم شامل است و همین ترک استفصال قرینه بر این است که حتی در موارد ظن به خلاف هم استصحاب جاری است و نتیجه ترک استفصال همان نتیجه اطلاق است. بلکه ظاهر این که چیزی در کنار او تکان خورده است و او متوجه نشده است مورد ظن به انتقاض و گمان است.
ج) و بر فرض آن بیان را نپذیریم و بگوییم سوال در روایت مجمل است جواب امام علیه السلام مطلق است و غایت عدم جریان استصحاب را جایی قرار دادند که قطع به خلاف طهارت سابق حاصل شود.
ذیل همین روایت امام علیه السلام فرمودند یقین را با شک نقض نکن و این نشان میدهد منظور از این شک همان چیزی است که در حکم قبل آمده است که «حتی یستیقن انه …»
د) مرحوم شیخ فرمودهاند در برخی از روایات آمده بود «و لعله شیء اوقع علیک» و «لعل» به معنای احتمال است و این احتمال و شاید در موارد ظن هم هست پس معیار در بنای بر حالت سابق، احتمال بقای حالت سابق است.
مرحوم نایینی علاوه بر بحث اطلاق لغوی و وضعی بیان دیگری ارائه کردهاند و گفتهاند متفاهم عرفی از از اخذ شک در ادله حجیت استصحاب و سایر اصول عملیه و متفاهم از شک که مورد امارات است (هر چند در موضوع آنها اخذ نشده باشد) شک بما هو نیست بلکه شک به عنوان تحیر است. منظور از شک یعنی تحیر و تحیر یعنی جایی که واقع احراز نشده است و حجتی بر واقع نباشد. در حقیقت شک کنایه از عدم احراز و عدم حجت است. همان طور که یقین کنایه از حجت است نه اینکه منظور علم اصطلاحی باشد.
و از آنجا که ظن حجت نیست پس حتی با ظن به خلاف هم استصحاب جاری است و نباید یقین سابق را نقض کرد.
مرحوم آخوند فرمودند به خاطر قرائن موجود منظور از شک در روایات استصحاب اعم از ظن است. اما مرحوم نایینی میفرمایند شک در همان معنای حقیقی استعمال شده است اما کنایه از عدم حجت است.
قبلا هم گفتیم در کنایات لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است و مراد تفهیمی آن معنای حقیقی نیست بلکه اراده تفهیمی همان معنای کنایی است و در مرتبه بعد مراد جدی ممکن است به داعی جد باشد یا تقیه یا استهزاء یا …
مرحوم نایینی فرمودهاند شک کنایه از عدم حجت است که در این صورت لفظ در معنای حقیقی آن استعمال شده است و اگر بیان ایشان را بپذیریم امارات و حجج وارد بر استصحاب خواهند بود.
مرحوم آخوند در ادامه به دو استدلالی که در کلام شیخ آمده است اشاره کردهاند و به آن اشکال کردهاند.
یکی اجماع قطعی بر اینکه استصحاب در موارد ظن به خلاف هم جاری است. مرحوم آخوند فرمودهاند این حرف اشتباه است و تعبدی بودن این اجماع قابل احراز نیست و شاید مدرک مجمعین همین وجوهی باشد که گفته شد یعنی ظهور روایات یا معنای لغوی و متفاهم عرفی از معنای شک.
مرحوم آقای خویی هم فرمودهاند این اجماع ارزشی ندارد چون عدهای استصحاب را اماره میدانند و در موارد ظن به خلاف استصحاب را حجت نمیدانند و اصلا یکی از اقوالی که مرحوم شیخ خودشان مطرح کردهاند همین است. و لذا باید گفت منظور مرحوم شیخ اجماع بر جریان استصحاب در موارد ظن به خلاف بنابر حجیت استصحاب از باب اخبار است که در این صورت باز هم این اجماع ارزشی ندارد چون مدرکی است.
اما دلیل دوم بیانی است که مرحوم شیخ گفتهاند که ظن به ارتفاع حالت سابق یا دلیل بر الغاء و عدم اعتبار و منع از عمل به آن داریم مثل قیاس، یا اینکه دلیل خاص بر الغای نداریم بلکه از باب عدم حجت به عدم اعتبار آن حکم کردهایم مثل اکثر امارات عقلایی مثل شهرت و …
اگر از ظنونی باشد که از بر عدم اعتبار آن دلیل خاص داشته باشیم، دلیل عدم اعتبار آن ظن حاکم بر ادله استصحاب خواهد بود چون آن دلیل میگوید این ظن را ندیده بگیر و با آن معامله شک کن. پس حتی اگر منظور از ظن در روایات استصحاب شک به معنای تساوی طرفین هم باشد اما ظنونی که از آنها به طور خاص نهی شده است به حکومت مشمول آن روایات هستند و لذا حتی با وجود قیاس و … باز هم استصحاب جاری است.
و اگر ظن از ظنونی باشد که عدم اعتبار آنها از این جهت است که بر اعتبار آنها دلیل نداریم نه اینکه بر عدم اعتبار دلیل داشته باشیم، در این موارد عدم جریان استصحاب نقض یقین به شک است حقیقتا اما نه شک در مودای ظن بلکه به شک در حجیت.
دوشنبه, ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
مرحوم آخوند فرمودند منظور از شک در استصحاب، تساوی طرفین احتمال نیست بلکه منظور عدم علم است لذا در موارد ظن به ارتفاع حالت سابق استصحاب جاری است. ایشان سه دلیل برای این مساله ذکر کردند و بعد به دو وجه مذکور در کلام شیخ اشاره کردند و آنها را رد کردند.
وجه دومی که از کلام شیخ نقل کردند این بود که ظن به ارتفاع حالت سابق، گاهی از ظنونی است که بر عدم اعتبار آن دلیل خاص داریم مثل قیاس و گاهی از ظنونی است که عدم اعتبار آن به جهت عدم دلیل بر اعتبار است.
اگر از ظنونی باشد که بر عدم اعتبار آنها دلیل خاص وجود داشته باشد، حتی اگر منظور از شک تساوی طرفین احتمال باشد، ادله نهی از آن ظن حاکم بر ادله استصحاب خواهد بود و در موضوع دلیل استصحاب که شک است توسعه میدهد مثل رابطه دلیل الطواف بالبیت صلاه با ادله نماز. مفاد دلیل عدم اعتبار آن ظن این است که با این ظن معامله شک شود.
اما اگر از ظنونی باشد که بر عدم اعتبار آن دلیل نداریم، در این صورت اطلاق دلیل حجیت استصحاب «لاتنقض الیقین بالشک» شامل موارد ظن غیر معتبر به ارتفاع حالت سابق هم میشود چون اگر به خاطر این ظن غیر معتبر از حالت متیقن سابق رفع ید کنیم، از حالت یقینی سابق با شک در حجیت رفع ید کردهایم و این همان است که در دلیل استصحاب از آن نهی شده بود.
رفع ید از حالت سابق در فرض ظنی که حجیت آن مشکوک است، رفع ید از یقین با شک است. درست است که به لحاظ واقع، ظن است نه شک اما به لحاظ حجیت شک است.
بنابراین اگر منظور از شک در ادله حجیت استصحاب خصوص تساوی طرفین باشد باز هم در موارد ظن به خلاف، مجرای استصحاب است.
مرحوم آخوند این استدلال را نپذیرفتهاند و گفتهاند ادله ناهی از عمل به ظن خاص حاکم بر ادله حجیت استصحاب نیست. معنای ادله نهی از حجیت قیاس این نیست که با ظن ناشی از قیاس معامله شک شود بلکه معنای آن عدم حجیت و عدم اعتبار است. یعنی قیاس حجت نیست نه اینکه بگویند در مورد قیاس ظن نیست و شک هست. ظن ناشی از قیاس هم ظن است اما حجیت نیست. عدم اعتبار و عدم حجیت با عدم ظن و معامله شک متفاوت است. مفاد ادله نهی از عمل به برخی از ظنون این است که این ظنون قابل احتجاج نیست و باید به دلیل دیگری رجوع کرد حال اینکه دلیل دیگر چیست به دلیل حجیت سایر ادله بستگی دارد. اگر موضوع دلیل و اصل عملی عدم علم باشد در اینجا عدم علم هست و اگر موضوع دلیل شک باشد این فرد شک ندارد.
خلاصه اینکه مفاد دلیل عدم حجیت قیاس، عدم جواز احتجاج به قیاس است نه اینکه در موارد قیاس بر عدم حصول ظن و وجود شک بنا بگذارید. شیخ گمان کردهاند همان طور که در موارد شک عدم جواز احتجاج داریم و در این موارد هم عدم جواز احتجاج هست پس مفاد دلیل عدم اعتبار قیاس این است که قیاس شک است.
مرحوم نایینی و دیگران هم به شیخ اشکال کردهاند که ظاهر «لاتنقض الیقین بالشک» وحدت متعلق یقین و شک است. مرحوم شیخ فرمودند در مواردی که ظن مشکوک الاعتبار بر خلاف حالت سابق هست اگر چه به لحاظ واقع ظن داریم اما به لحاظ حجیت شک داریم و لذا رفع ید از حالت سابق رفع ید از یقین به شک است. اشکال این حرف این است که در این صورت متعلق یقین و شک دو چیز است و این خلاف ظاهر ادله استصحاب است.
مرحوم آخوند در اینجا تنبیهات استصحاب را تمام کردهاند و بعد در انتهای مباحث سه مطلب را به عنوان تتمه و خاتمه ذکر کردهاند.