جلسه ۵۴ – ۱۲ آذر ۱۴۰۳
محقق فرمودند شهادت باید بر اساس علم مبتنی بر حس باشد که به اختلاف موارد متفاوت است. گاهی علم به مشاهده است و گاهی به سماع و گاهی هم به مشاهده و سماع یعنی هر دو معتبر است مثل شهادت در عقود. مثلا کسی که میخواهد شهادت بدهد زید همسر هند است باید هم عقد را شنیده باشد و هم آن دو نفر را دیده باشد.
توجه به این مطلب مهم است که علماء معمولا به موضوعات نمیپردازند اما در اینجا به این موضوع پرداختهاند و مطلب ایشان هم عجیب است. چون آنچه مهم است علم حسی است اما آیا احساس مسموعات فقط با شنیدن ممکن است؟! ممکن است یک شخص ناشنوا با لب خوانی علم به چیزی پیدا کند که با یک شخص شنوا علم پیدا میکند و این علم هم حسی است.
در هر حال فقهاء گفتهاند در برخی امور علم بر شنیدن و دیدن متوقف است و بعد این سوال مطرح شده است که آیا شخص نابینا میتواند در این امور شهادت بدهد؟ گفته شده است شهادت اعمی با تعریف ممکن است یعنی اگر دو شاهد بگویند آن دو نفر که تو نکاح آنها را شنیدی این دو نفر بودند و در نتیجه شهادت اعمی با ضمیمه تعریف دو شاهد معتبر است و این به خاطر این است که شهادت اعمی را شهادت اصل قرار بدهند و تعریف دو شاهد را شاهد فرع به حساب نیاورند تا اثر عملی که در نظر آنها ثابت است بر آن مترتب باشد.
صاحب جواهر (جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۱۵۰ به بعد) فرمودهاند این در حقیقت از موارد استثنای از لزوم شهادت بر اساس علم است.
ایشان برای اثبات جواز شهادت نابینا بر اساس تعریف به اجماع و روایت خاص تمسک کرده است و منظور این روایت است:
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَهَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ شَهَادَهِ الْأَعْمَى فَقَالَ نَعَمْ إِذَا أَثْبَت»
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَهَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْأَعْمَى تَجُوزُ شَهَادَتُهُ قَالَ نَعَمْ إِذَا أَثْبَتَ.»
(الکافی، ج ۷، ص ۴۰۰)
بنابر این که منظور از «اثبت» تحقق است و تحقق همان طور که با علم خودش ممکن است با تعریف هم ممکن است.
سومین دلیل تمسک به روایتی است که از آن جواز شهادت بر زنان با تعریف استفاده میشد بر این اساس که زن در آن روایت خصوصیتی ندارد و متفاهم از آن روایت این است که شهادت مبنی بر تعریف قبول است. اگر در جایی که شاهد بینا ست ولی زن را نمیبیند میتواند بر اساس تعریف شهادت بدهد در جایی که شاهد نابینا باشد هم بر اساس تعریف میتواند شهادت بدهد چون شاهد بینا که زن را نمیبیند مثل نابینا ست و تفاوتی ندارد و صرف وجود دو چشم که میتوانند چیز دیگری را ببینند اما مورد شهادت را نمیبیند تاثیری ندارد.
در نتیجه شهادت مبنی بر تعریف معتبر است و استثنای از قاعده لزوم شهادت بر اساس علم است.
با این حال مرحوم علامه در برخی از صور شهادت مبنی بر تعریف تردید کرده است. در فرضی که شاهد ابتداء معتقد باشد که زید زوج است یا بدهکار است و بعد مردد شود که زید بود که زوج یا بدهکار است یا عمرو؟ و بعد بینه قائم شود که آن کسی که تو شاهد بدهکاری یا زوجیتش بودی زید بود آیا این تعریف و تعیین بینه باعث اعتبار شهادت میشود؟ علامه گفته دو وجه در این فرض قابل تصور است یکی اینکه حجت باشد از این جهت که اطلاق دلیل حجیت شهادت مبنی بر تعریف شامل این مورد هم هست و دیگری اینکه حجت نباشد از این جهت که تعریف در جایی ارزش دارد که شخص در نظر شاهد متعین است و صرفا در خارج نمیشناسد که او کیست و معرف صرفا همان شخص متعین را در خارج مشخص میکند اما در جایی که خود شاهد مردد است و شخص در نظر او هم متعین نیست و دو نفر آن را تعیین کنند از موارد شهادت مبنی بر تعریف نیست و صاحب جواهر به تبع کاشف اللثام همین احتمال دوم را پذیرفته است چون دلیل (روایت شهادت بر زن) در چنین فرضی نبود بلکه در فرضی بود که مشهود علیه یا له در نظر شاهد متعین باشد و صرفا تطبیق در خارج با تعریف باشد اما از نظر ما الغای خصوصیت از روایت نسبت به این مورد بعید نیست.
مساله دیگری که صاحب جواهر از صاحب ریاض نقل کرده است این است که در شهادت مبنی بر تعریف باید در هنگام ادای شهادت تصریح کند که این شهادت بر اساس تعریف است و اگر به صورت مطلق بگوید تدلیس است و جایز نیست و صاحب جواهر فرمودهاند بعید نیست همین مطلب منظور محقق باشد یعنی شهادت مبنی بر تعریف جایز است نه اینکه شهادت مطلق جایز است چون در فرضی که به تعریف تصریح نکند، راه قدح شهود تعریف را بسته است و جرح شهود از حقوق مدعی علیه است.
بر این اساس شاید بتوان گفت شهادت مبنی بر تعریف شهادت فرع است و در این صورت استثنای از لزوم شهادت بر اساس علم نیست بلکه استثنای از لزوم تعدد شاهد فرع یا استثنای از لزوم عدم حضور شاهد اصل در اعتبار شهادت فرع باشد.
در ادامه به این فرع اشاره کردهاند که آیا شاهد نابینا میتواند بر اساس شناخت خودش و بدون وجود معرف شهادت بدهد؟ مثلا از روی صدا او را بشناسد. از شیخ نقل شده که ایشان این طور شهادت را جایز ندانستهاند و برای آن به اجماع و اخبار استدلال کردهاند اما محقق معتقد است این شهادت مطابق با قاعده جایز است به بیانی که توضیح آن خواهد آمد.
جلسه ۵۵ – ۱۷ آذر ۱۴۰۳
محقق گفتند تحمل شهادت در برخی امور بر مشاهده و سماع متوقف است و برای آن به شهادت بر عقود مثال زدند که البته منظور ایشان عقود لفظی است و گرنه عقد معاطاتی این طور نیست.
به همین مناسبت به شهادت نابینا پرداختند و گفتند نابینا میتواند به استناد به معرف شهادت بدهد یعنی در فرضی که قصد دارد برای شخص متعین خارجی به چیزی که تحمل کرده است شهادت بدهد، بر اساس تعریف دیگری شهادت بدهد. محقق تعبیر کردهاند این شهادت مثل شهادت فرد بینا بر اساس تعریف است.
صاحب جواهر فرمودند شهادت نابینا بر اساس تعریف استثنای از لزوم شهادت بر اساس علم است چون او نمیداند این شخص متعین خارجی همان کسی است که عقدش را شاهد بوده است سپس به کلامی از علامه اشاره کردهاند که قبلا آن را بیان کردهایم و بعد از آنچه گفتند که این مساله استثنای از لزوم شهادت بر اساس علم است، استدراک کردهاند به این بیان که صاحب ریاض فرموده که اصحاب معتقدند در موارد شهادت بر اساس تعریف، شاهد حق ندارد مطلق شهادت بدهد بلکه باید به تعریف تصریح کند یعنی مثلا بگوید من شهادت میدهم که این شخص زوج است بر اساس تعریف فلانی و فلانی و گرنه تدلیس خواهد بود. اگر این طور باشد شهادت بر اساس تعریف، استثنای از لزوم شهادت بر اساس علم نیست چون این شهادت هم بر اساس علم است بلکه استثنای از لزوم تعدد شاهد فرع است چون نابینا یک نفر است و بر اساس شهادت دو نفر به تعیین شخص، شهادت میدهد پس شهادت فرع است اما در آن تعدد معتبر نیست یا استثنای از لزوم عدم حضور شاهد اصل در اعتبار شهادت فرع است چون در عین حضور شاهد اصل (که همان معرف است) شهادت فرع پذیرفته شده است مگر اینکه ادعاء شود که معرف اصلا شاهد اصل نیست تا شهادت اعمی، شهادت فرع محسوب شود بلکه معرف صرفا تبیین کننده موضوع شهادت اعمی است.
سپس به کلام علامه در قواعد اشاره کردهاند که ایشان در اعتبار شهادت نابینا بر اساس تعریف دیگران در یک مورد، تردید کرده است و صاحب جواهر به عدم اعتبار شهادت حکم کرده است و آن فرضی است که شاهد بعد از تحمل شهادت مردد شود و معرف تعیین کننده باشد. مثل اینکه شاهد ازدواج کسی باشد و بعد مردد شود که زوج زید بود یا عمرو و معرف بگوید آن زوج زید بوده است. ایشان فرموده در الحاق این شهادت به شهادت بر اساس تعریف محل اشکال است و صاحب جواهر فرموده است اقوی عدم پذیرش این شهادت است همان طور که کاشف اللثام نیز به این مطلب معتقد شده است و البته ما گفتیم الغای خصوصیت از شهادت نسبت به زن بر اساس تعریف، به طوری که شامل این مورد هم بشود بعید نیست.
محقق در ادامه فرمودهاند در فرضی که نابینا به شخص متعین خارجی علم پیدا کند (مثل اینکه بر اساس صدا او را تشخیص داده است) آیا میتواند بدون اعتماد بر تعریف، شهادت بدهد؟ از شیخ طوسی منقول است که ایشان اعتبار این شهادت را انکار کرده است از این جهت که ممکن است در تشخیص صدا اشتباه کرده باشد اما خود محقق معتقد است که با وجود یقین او، شهادتش معتبر است و با وجود یقین احتمال اشتباه ندارد.
صاحب جواهر فرموده و اگر اشکال ناشی از انکار صغری باشد و اینکه شخص نمیتواند از روی صدا فرد را تشخیص بدهد انکار وجدان است و لذا کسی معتقد نیست که اعمی برای وطی زوجهاش به تعریف نیاز دارد؟ سپس از شهید ثانی از عامه نقل میکند که معتقدند اعمی میتواند بدون تعریف کسی، با زوجهاش جماع کند اما اگر در همان حال زنش به بدهکاری اقرار کند نمیتواند به اقرار او شهادت بدهد!
مورد دیگری که شهادت نابینا بدون معرف مسموع است جایی است که نابینا همان شخصی را که نسبت به او شهادت میدهد گرفته باشد و به نفع یا ضرر او شهادت بدهد.
مورد سوم فرضی است که اعمی مترجم شهادت باشد، که در این صورت شهادتش در مقام ترجمه مسموع است و به ضمیمه معرف دیگر نیاز ندارد.
صاحب جواهر مورد سوم را شاهد بر مورد دوم قرار داده است یعنی فرموده از آنجا که شهادت اعمی در مورد کسی که او را گرفته است حجت است و به معرف نیاز ندارد شهادتش به عنوان مترجم هم به معرف نیاز ندارد.