جلسه ۲۹ – ۵ آبان ۱۴۰۳

گفته شد ضابطه شهادت علم است و بدون آن شهادت محقق نمی‌شود. مرحوم محقق بعد از بیان این قاعده گفته‌اند علم در مشاهدات باید بر دیدن و در مسموعات بر شنیدن مبنی باشد و غیر از این کفایت نمی‌کند. پس در اموری که علم به آنها با دیدن ممکن است (مثل قتل و ارتکاب فواحش و …) لازم نیست شاهد شنوا باشد بلکه اگر ناشنوا هم باشد شهادتش مسموع است اما در برخی از روایات در مورد شهادت ناشنوا گفته شده است که کلام اول او پذیرفته می‌شود نه کلام‌های بعدی او و گفته‌اند این روایت شاذ است و گرنه شهادت او در این موارد مانند شهادت دیگران است. روایت این است:
عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ جَمِیلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شَهَادَهِ الْأَصَمِّ فِی الْقَتْلِ قَالَ یُؤْخَذُ بِأَوَّلِ قَوْلِهِ وَ لَا یُؤْخَذُ بِالثَّانِی. (الکافی، ج ۷، ص ۴۰۰)
صاحب جواهر فرموده‌اند در برخی از کلمات برای تاکید اینکه شهادت ناشنوا مسموع است گفته شده مضمون این روایت را اخذ می‌کنیم چون اگر کلام دوم شاهد در مورد همان چیزی است که اول به آن شهادت داده است، رجوع از شهادت اول محسوب می‌شود و شهادت اول و دوم او مردود است و اگر کلام دوم او در مورد همان مورد اول نباشد، رجوع از شهادت اول نیست و قول اول و دوم مسموع است چون هر دو اول هستند.
صاحب جواهر می‌فرمایند اشکال این حرف روشن است چون معلوم است که منظور از روایت جایی است که شهادت دوم در مورد همان چیزی باشد که اول به آن شهادت داده است و این تعبیر قبلا در مورد شهادت بچه‌ها هم ذکر شد.
ما بعید نمی‌دانیم که آنچه در این روایت آمده است از این جهت است که در بسیاری از موارد کسانی که ناشنوا هستند در مساله شهادت دادن ضابط نیستند و شهادت در بسیاری از مشاهدات هم به ضمیمه شنیدن است یعنی خود شنیدن در تشخیص امور و تعیین جزئیاتش دخالت دارد و لذا ممکن است ضبط شخص ناشنوا حتی در مشاهدات هم دچار اختلال باشد و لذا این روایت در حقیقت نوعی استثناء از پذیرش شهادت غیر عادل باشد.
و ممکن است ناظر به موارد حصول اطمینان یا علم باشد نه اینکه تعبد به پذیرش شهادت در این موارد باشد همان طور که این احتمال در مورد شهادت بچه‌ها نیز این احتمال وجود دارد هست.
کسانی که دچار ناشنوایی هستند به لحاظ محدودیتی که در ابزار ادراکی دارند (نه به لحاظ ماده و قوت عقل و ادراک) در تعقل و ادراک دچار نوعی اختلال هستند اما این در مورد اشخاص نابینا صادق نیست و نابینایان در عین اینکه در ابزار ادراکی دچار محدودیت هستند معمولا اختلال در ادراک و تعقل ندارند و در روایات هم شهادت اعمی پذیرفته شده است.
محقق سپس فرموده‌اند شهادت در برخی موارد هم بر دیدن و هم بر شنیدن متوقف است مثل شهادت در عقود و ایقاعات.
صاحب جواهر بعد از این می‌فرمایند شاید از این کلام این طور فهمیده بشود که شهادت در مشاهدات فقط باید بر اساس دیدن و شهادت در مسموعات فقط باید بر اساس شنیدن باشد و علم از غیر آن برای شهادت کافی نیست.
ما قبلا از خود کلمه شهادت این طور استفاده کردیم که شهادت باید بر اساس علم حسی باشد و شهادت حدسی مسموع نیست. باید توجه کرد که «حس» و «حدس» در آن کلام ما با این دو کلمه در اصطلاح صاحب جواهر متفاوت است. منظور از ما از «حس» در مقابل «حدس» علم مبتنی بر مقدماتی است که برای نوع افراد منتج به علم به نتیجه واحد است بر خلاف امور حدسی که علم مبتنی بر مقدماتی است که برای نوع افراد منتج به علم به نتایج مختلف است. اما منظور صاحب جواهر از حس، مبتنی بر حواس پنجگانه است لذا از نظر ایشان علم ناشی از تواتر حسی نیست اما به اصطلاحی که ما گفتیم علم ناشی از تواتر نیز ناشی از مقدمات حسی است.
در هر حال صاحب جواهر بعد از این فرموده‌اند ظاهر کلام محقق این است که در مشاهدات علم ناشی از غیر دیدن کافی نیست پس اگر از تواتر علم حاصل شود نمی‌توان بر اساس آن شهادت داد. سپس از کشف اللثام نقل کرده‌اند که شاید بتوان شهادت بر اساس علم ناشی از تواتر را هم معتبر دانست از این جهت که تواتر نیز در نهایت به مشاهده منتهی می‌شود یعنی کسانی که بر آن قضیه به صورت متواتر شهادت داده‌اند آن قضیه را دیده‌اند. صاحب جواهر فرموده‌اند این یعنی محقق اصفهانی هم پذیرفته است که شهادت در مشاهدات فقط بر اساس دیدن جایز است و لذا خواسته‌اند تواتر را هم جزو دیدن حساب کنند و این کلام اگر در تواتر هم قابل پذیرش باشد اما در همه موارد این طور نیست مثلا جایی که بر اساس قرائن علم حاصل شود و لازمه این حرف این است که شهادت در این موارد معتبر نباشد ولی محقق اردبیلی و سبزواری در مساله مترددند و خود صاحب جواهر معتقد است ضابطه شهادت علم است و تفاوتی ندارد از چه سببی حاصل شود.
صاحب ریاض معتقد است شهادت در مشاهدات باید بر اساس دیدن باشد و شهادت بر اساس تواتر و … جایز نیست و ظاهر اصحاب اطباق بر این مساله است یعنی بر اعتبار دیدن در شهادت بر مشاهدات اجماع ادعاء کرده است و اگر این اجماع نبود تامل محقق اردبیلی و سبزواری به جا بود بلکه مقتضای اطلاقات هم پذیرش شهادت بر اساس علم است از هر راهی حاصل شود اما با وجود اجماع نمی‌توان به این اطلاقات عمل کرد. بلکه چه بسا بتوان گفت اطلاقی هم وجود ندارد که بتوان با آن جواز شهادت بر اساس هر علمی را اثبات کرد چون در اطلاقات نیز کلمه «شهادت» اخذ شده است و شهادت به معنای حضور است و این یعنی شخص باید در قضیه حاضر بوده باشد و مساله را دیده یا شنیده باشد. پس دلیل اعتبار مشاهده یا سماع نه فقط اجماع و تعبد است بلکه قصور اطلاقات از غیر آن است.
این که اصحاب نیز گفته‌اند شهادت باید بر اساس علم باشد به معنای نفی اعتبار سایر شروط نیست. ایشان در این کلام در مقام ردّ جواز شهادت بر اساس غیر علم بوده‌اند نه اینکه هر علمی برای شهادت کفایت می‌کند.
سپس اشاره کرده‌اند که ممکن است اشکال شود که اگر از نظر اصحاب در شهادت صرف علم کافی نباشد بلکه باید ناشی از مشاهده یا استماع باشد وجهی نداشت که اصحاب شهادت بر اساس استفاضه را معتبر بدانند. اصحاب شهادت بر اساس استفاضه مفید علم را معتبر دانسته‌‌اند و این نشان دهنده این است که از نظر ایشان آنچه مهم است علم است. صاحب ریاض از این اشکال این طور پاسخ داده‌اند که این استدراک تاکید همان چیزی است که ما گفتیم چون اگر شهادت بر اساس علم کافی باشد و مهم نباشد که علم از چه سببی حاصل شده باشد استدراک شهادت مبنی بر استفاضه مفید علم وجهی نداشت. استدراک آن در برخی موارد خاص بهترین شاهد است که از نظر ایشان شهادت بر اساس علم حاصل از غیر دیدن و شنیدن کافی نبوده است.
سپس فرموده‌اند اگر ماده شهادت در شهادت از روی دیدن ظاهر نباشد حداقل باعث ایجاد اجمال می‌شود و مرجع در این صورت اصل عملی خواهد بود که در اینجا اصل عدم حجیت است مگر با همه شرایطی که محتمل است.
صاحب جواهر بعد از نقل کلام صاحب ریاض به آن اشکالاتی کرده‌اند که البته در جواهر چاپ دار الکتب الاسلامیه این قسمت دچار سقط شده اما در چاپ جامعه مدرسین اصلاح شده است.
در هر حال ایشان مختار صاحب ریاض را به شدت انکار کرده‌اند و گفته‌اند شهادت بر حضور مبتنی نیست و لذا ما شهادت می‌دهیم که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام امام است و شهادت می‌دهیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نبی است و خداوند یکی است و …
توضیح کلام ایشان خواهد آمد.


جلسه ۳۰ – ۶ آبان ۱۴۰۳

صاحب ریاض فرمودند اصحاب بر لزوم ابتنای شهادت بر حس اجماع دارند لذا شاهد در مشاهدات باید قضیه را دیده باشد و در مسموعات شنیده باشد و نمی‌توان بر اساس تواتر و … شهادت داد.
ایشان برای اثبات اینکه از نظر فقهاء مطلق علم کافی نیست به استدراک موارد استفاضه استشهاد کرده‌اند که اگر مطلق علم کافی است استدراک موارد استفاضه مفید علم وجهی نداشت. این استدراک نشان می‌دهد که از نظر آنها علم باید بر اساس حسّ باشد و به خاطر ناچاری در برخی موارد شهادت بر اساس استفاضه مفید علم را هم معتبر دانسته‌اند.
بعد هم فرمودند بلکه می‌توان گفت مقتضای قاعده و اطلاقات نیز اعتبار علم حسّی در شهادت است چون در اکثر آنها عنوان «شهادت» موضوع حکم قرار گرفته است و در مفهوم شهادت حضور نهفته است و شهادت به حسب حکایت شاهد متقوم به حضور است یعنی شهادت حکایت حضور است و حکایت واقع بدون حضور، شهادت نیست بلکه اخبار است. شهادت هر إخباری نیست بلکه إخبار جازم بر اساس حضور، شهادت است.
در نهایت هم نتیجه گرفته‌‌اند که شهادتی که بر علم ناشی از حسّ مبتنی نباشد معتبر نیست و اگر هم این نتیجه قطعی نباشد حداقل ادله مجمل است و مرجع اصل عملی است که مقتضای آن عدم حجیت و اعتبار است.
منظور از علم حضوری و حصولی که در کلمات برخی فقهاء ذکر شده است به اصطلاح فلسفی منظور نیست بلکه منظور علمی است که ناشی از حضور در قضیه باشد در مقابل جایی که علم ناشی از قرائن یا حکایات و … باشد.
صاحب جواهر به کلمات صاحب ریاض اشکالات متعددی ایراد کرده است:
اول: این حرف غریب و نامأنوس است و منشأ آن نقض‌های متعددی است که ایشان ذکر کرده است چون لازمه آن این است که نتوانیم به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و غصب فدک و وحدانیت خداوند و … شهادت بدهیم در حالی که ما هر روز به این امور شهادت می‌دهیم و این شهادت یقینا بر اساس حضور به معنای دیدن و شنیدن وجود ندارد بلکه بر اساس تواتر است. پس شهادت به معنای حکایت حضور نیست.
عرض ما این است که نقض به مثل شهادت بر وحدانیت خدا به کلام صاحب ریاض وارد نیست چون مشاهده هر چیزی به حسب خودش است. مثلا در موارد شهادت بر عدالت بر چه اساسی است؟ بر اساس مشاهده آثار عدالت است. شهادت بر توحید نیز بر اساس مشاهده آثار آن است. مشاهده علل به مشاهده آثار و معالیل آنها ست.
در مثل غصب فدک و نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت در روز غدیر اگر چه ما علم داریم اما صاحب ریاض می‌تواند بگوید اطلاق شهادت در این موارد مجازی است و این حرف هیچ لازمه غیر قابل التزامی ندارد. شهادت اظهار حضور است و در مواردی که شخص حاضر نیست کلمه شهادت حقیقتا صادق نیست.
دوم: ایشان بر این مساله اجماع ادعاء کرد در حالی که ممکن است ذکر اموری مثل رؤیت و سماع در کلام ایشان از باب مثال برای اسباب علم باشد و حصول علم به شنیدن و دیدن اختصاص ندارد بلکه از اسباب متعددی برای علم وجود دارد. آیا اگر کسی دستش بسوزد نمی‌تواند بر وجود آتش شهادت بدهد؟ در منطق هم گفته‌اند بر اساس تواتر جزم حاصل می‌شود.
این اشکال هم عجیب است چون صاحب ریاض منکر این نیست که علم اسباب متعدد دارد و مثلا تواتر هم موجب علم است.
اینکه ایشان فرموده شاید منظور علماء ذکر مثال برای اسباب حصول علم بوده خلاف ظهور کلام فقهاء است. وقتی گفته می‌شود در شهادت علم باید بر اساس دیدن یا شنیدن یا هر دو باشد ظاهر آن خصوصیت داشتن این مورد است و گرنه برای آنها هم روشن بوده است که اسباب علم در این دو مورد منحصر نیست.
سوم: استدراک استفاضه هم به این جهت نیست که استفاضه مفید علم در این موارد معتبر است بلکه قصد آنها این است که استفاضه غیر مفید علم معتبر است. به عبارت دیگر اگر استفاضه در فرض افاده علم است که اصلا استدراک نیست و استدراک در صورتی است که استفاضه مفید علم نباشد.
این اشکال هم ناتمام است و در برخی کلمات تصریح شده که استفاضه مفید علم فقط در این موارد معتبر است و استدراک با فرض حصول علم است و در همان استفاضه مفید علم استدراک کرده‌اند و شاهد آن هم این است که بسیاری از علماء استفاضه را فقط در موارد خاص مثل نسب و وقف و ملک و … معتبر دانسته‌اند با اینکه در غیر این موارد هم ممکن است استفاضه مفید علم باشد با این حال استفاضه را در آن موارد معتبر ندانسته‌اند.
چهارم: ایشان گفتند شاهد اینکه در شهادت علم از رؤیت ملاک است استدراک موارد استفاضه است در حالی که این هیچ شاهد نیست و این کلمه یا استدراک نیست یا استدراک از خود علم است که این تکرار همان اشکال قبل است.
پنجم: صاحب ریاض گفته‌اند شهادت متقوم به حضور است. صاحب جواهر اشکال کرده‌اند که شهادت به معنای عرفی موضوع احکام قرار گرفته است نه به معنای لغوی و معنای عرفی شهادت اخبار جازم است و در آن حضور اعتبار ندارد.
این کلام صاحب جواهر معنای محصلی ندارد. اینکه ایشان گفته معنای لغوی منظور نیست بلکه معنای عرفی مهم است عجیب است. آیا لغت و عرف دو چیز متفاوتند؟ معنای لغوی غیر از همان معنای در اذهان عرف چیست؟! لغوی از خودش چیزی ابداع نمی‌کند بلکه همان چیزی که در اذهان عرف است را ضبط می‌کند.
پس اگر در معنای لغوی شهادت، حضور معتبر است در معنای عرفی هم معتبر است و صرف اینکه فقهاء گفته‌اند شهادت اخبار جازم است نافی این نیست که باید این جزم ناشی از حضور باشد. فقهاء در تعریف شهادت به اخبار جازم ناظر به این جهتند که اخبار غیر جزمی شهادت نیست نه اینکه هر اخبار جازمی حتی اگر بر اساس غیر حضور باشد شهادت است.
ششم: ایشان گفته‌اند شکی نیست که لازم نیست شهادت بر اساس حضور باشد و لذا شهادت اعمی معتبر است در حالی که مساله را نمی‌بیند.
این اشکال هم وارد نیست چون صاحب ریاض هم قبول دارد شهادت شخص نابینا مسموع است چون یا بر اساس رؤیت سابق است و یا در اموری است که علم به آنها بر دیدن متوقف نیست بلکه می‌توان با شنیدن هم به آن علم پیدا کرد.
ایشان چند اشکال دیگر هم به کلام صاحب ریاض ایراد کرده است که ما از ذکر آنها خودداری می‌کنیم.
به نظر ما هیچ کدام از اشکالات صاحب جواهر نمی‌تواند بطلان این احتمال که مرحوم صاحب ریاض گفتند که شهود به حضور متقوم است را اثبات کند اما نه به معنای حضور فقط بر اساس دیدن و شنیدن بلکه به معنای عامی که مرحوم نراقی از آن به علم حضوری در مقابل علم حصولی تعبیر کرده است که شامل علم بر اساس لمس کردن و بوییدن و … هم می‌شود یعنی هر چه حضور در قضیه را محقق می‌کند و این با آنچه ما قبلا گفته‌ایم که شهادت باید بر اساس علم حسّی در مقابل علم حدسی باشد متفاوت است.
به نظر ما شهادت باید ناشی از علم حسّی باشد یعنی بر اساس مقدماتی باشد که این مقدمات برای نوع مردم به علم به نتیجه واحد منتج بشود و در غیر این موارد شهادت نیست و لذا قول طبیب شهادت نیست هر چند از روی علم و جزم باشد.
صاحب جواهر در نهایت فرموده‌اند بله شهادت باید بر علم مبتنی باشد و در موارد زیادی افراد که اهل مسامحه هستند در حالی که علم ندارند، تصور می‌کنند که علم دارند و کلام را به صورت علمی ابراز می‌کنند. یعنی یا علم ندارند و مثلا ظن قوی دارند و از آن به علم تعبیر می‌کنند یا اینکه از مقدماتی برای او علم حاصل شده است که برای نوع مفید علم نیست که در اصول از او به قطاع تعبیر می‌کنند در این موارد شهادت معتبر نیست.


جلسه ۳۱ – ۷ آبان ۱۴۰۳

بحث در ضابطه‌ای است که شاهد بر اساس آن شاهد می‌شود تا در نتیجه اگر بر آن اساس شهادت داد شهادتش مسموع باشد.
کلام صاحب ریاض و اشکالات صاحب جواهر به ایشان را نقل کردیم اما کلام صاحب ریاض متین و قوی است و محقق نراقی نیز نظر ایشان را پذیرفته است.
ایشان فرمودند شهادت با اخبار متفاوت است و هر خبر بر اساس هر علمی، شهادت نیست بلکه شهادت یعنی اخبار ناشی از حضور و حسّ (به همان معنایی که در مقابل عدم حضور است نه به معنایی که ما می‌گفتیم). پس از نظر ایشان شهادت، اخبار جزمی ناشی از حسّ و حضور است.
اما صاحب جواهر فرمودند شهادت اخبار جزمی است حتی اگر بر حضور مبتنی نباشد بلکه بر اساس تواتر یا قرائن و … باشد. در حقیقت از نظر ایشان اگر کسی از گفته خود مدعی هم یقین پیدا کند می‌تواند به نفع او شهادت بدهد.
صاحب ریاض برای ادعای خودشان به کلام اهل لغت استدلال کرده‌اند و صاحب جواهر گفتند معنای لغوی برای ما مهم نیست بلکه مفهوم عرفی مهم است.
صاحب ریاض در بخشی از کلام‌شان گفته‌اند:
«أنّ القطع المستند إلى الحسّ الباطنی ربما یختلف شدّهً و ضعفاً، و لذا یتخلف کثیراً؛ فلعلّ الشاهد المستند علمه إلیه یظهر علیه خلاف ما شهد به، فکیف یطمئن بشهادته؟!» (ریاض المسائل، ج ۱۵، ص ۳۶۴)
علم مبتنی بر حس ظاهری با علم مبتنی بر حس باطنی هم در شدت و ضعف تفاوت دارند و هم در میزان اصابت با واقع متفاوتند. منظور ایشان از شدت و ضعف شاید همان مراتبی باشد که از آنها به علم الیقین و حق الیقین و … تعبیر می‌کنند ولی برای ما این معنا روشن نیست و قطع و علم شدت و ضعف ندارد. از طرف دیگر علم مبنی بر حسّ باطن (مثل موارد تواتر یا خبر مفید علم) در بسیاری موارد مخالف با واقع است بر خلاف علم مبتنی بر حواس ظاهری که خطای آن خیلی کم است. با وجود خطای زیاد در علم مبتنی بر حس باطنی، چطور قاضی می‌تواند به آن اعتماد کند؟
صاحب جواهر گفته‌اند:
«نعم قد یشتبه على بعض المتسرعین معرفته، فیتخیل الظن الغالب علما، کما أنه قد یقطع مما لا یفید القطع، و هذا الذی أشار إلیه أنه غالبا یتخلف، خصوصا إذا انضم إلیه بعض الأغراض النفسانیه بخلاف العلم الحاصل بالأمور المفیده له عرفا عند المستقیمین الخالین عن الأغراض الذین لهم قابلیه النقد و التمییز بین المراتب، فإنه لا یتخلف غالبا، و اتفاق تخلصه غیر قادح، کما أنه قد یتخلف العلم بالحس لاشتباه و نحوه، و الله العالم.»
یعنی سبب کثرت تخلف این نیست که علم مستند به حس باطنی است بلکه این است که موارد زیادی علم نیست و خیال کرده‌اند علم است یا علمی است که از اسبابی حاصل شده که مفید علم نیستند و گرنه این طور نیست که علم حاصل از تواتر کثرت تخلف داشته باشد. البته ایشان به صاحب ریاض نسبت داده که فرموده علم حاصل از حس باطنی غالبا غلط است در حالی که صاحب ریاض گفتند خطای آن کثیر است نه اینکه غالبا غلط است.
به نظر ما در اختلاف بین صاحب ریاض و صاحب جواهر حق با صاحب ریاض است و علم گاهی ناشی از حضور و مشاهده است و گاهی ناشی از اسباب دیگر غیر از حضور و مشاهده است مثلا ناشی از خبر متواتر است و شهادت اخبار جزمی ناشی از حضور و مشاهده است. البته اینکه صاحب ریاض گفتند به خاطر خطای زیاد علم مبتنی بر حس باطنی قاضی به آن اطمینان پیدا نمی‌کند از نظر ما حرف تمامی نیست چون معیار اعتبار شهادت، افاده اطمینان برای قاضی نیست. اشکال همین است که صدق شهادت بر غیر این مورد معلوم نیست.
با این حال ما نظر صاحب ریاض را نمی‌پذیریم به این بیان که در شهادت، حسی بودن مهم است اما نه به معنایی که منظور صاحب جواهر و صاحب ریاض بود بلکه به معنایی که ما قبلا گفتیم یعنی مبتنی بر مقدمات حسی باشد در مقابل مقدمات حدسی و توضیح دادیم که منظور از مقدمات حسی یعنی مقدماتی که برای نوع مردم علم به نتیجه واحد را در پی دارد در مقابل مقدمات حدسی لذا از نظر ما تواتر هم جزو مقدمات حسی است به خلاف قول اهل خبره.
ما در جای خودش توضیح داده‌ایم که ملاک حجیت خبر با ملاک حجیت قول خبیر متفاوت است و این ثمرات متعدد دارد از جمله اینکه در اخبار، از نظر مشهور قول مخبر واحد معتبر نیست بلکه باید متعدد باشد اما در قول خبره، یک نفر کافی است.
نتیجه اینکه در شهادت دو مساله متفاوت وجود دارد یکی اینکه شهادت باید مبتنی بر مقدمات حسی باشد یعنی مقدماتی که برای نوع مردم به علم به نتیجه واحد منتهی می‌شود که از نظر ما در شهادت این معتبر است و دیگری اینکه شهادت باید مبتنی بر حضور باشد که مقصود صاحب ریاض است و ما آن را نپذیرفتیم.
علت اعتبار این شرط هم این است که صدق شهادت در غیر آن معلوم نیست و لذا شهید اول هم در عبارتی از برخی از اصحاب نقل کرده است که شاهد باید به لفظ شهادت، اداء کند و اگر بگوید می‌دانم، یا از روی علم خبر می‌دهم یا درست می‌گویم هر چند نشنیده‌ام شهادتش مسموع نیست. (الدروس، ج ۲، ص ۱۳۵)
در کلام محقق نراقی شرط دیگری در همین‌ جا بیان کرده‌اند و آن اینکه در موارد شهادت باید علم ناشی از اسباب عادی باشد و گرنه مسموع نیست. مثلا اگر شخص بگوید من امام زمان علیه السلام را دیده‌ام و از او این طور شنیدم مسموع نیست. یا مثلا شخص بر اساس احضار ارواح یا ارتباط با جنّ شهادت بدهد مسموع نیست.
این معنا هم با آنچه ما گفتیم متفاوت است و هم با آنچه صاحب ریاض گفتند و توضیح آن خواهد آمد.


جلسه ۳۲ – ۸ آبان ۱۴۰۳

در جلسه قبل از محقق نراقی نقل کردیم که ایشان نقل کرده که برخی معتقدند در شهادت لازم است که علم شاهد از طرق عادی باشد و در موارد علمی که از طرق غیر عادی باشد شهادت معتبر نیست و برای آن استدلال خاصی ذکر نکرده است.
این بحث به مساله شهادت اختصاص ندارد بلکه در مورد اخبار هم هست و لذا خبری که از طرق غیر عادی باشد مسموع نیست مثلا اگر در زمان ما شخص خبری را از دیگری بر اساس رویت صاحب الزمان علیه السلام نقل کند خبر از غیر طریق عادی است. (اگر خودش اظهار رویت کند ما مکلف به تکذیب او هستیم اما نقل خبر بر اساس رویت از دیگران این طور نیست). در هر حال خبر حاصل از طرق غیر عادی در بنای عقلاء نیز مسموع نیست مگر اینکه مفید علم باشد.
شهادت مستند به علم حاصل از طرق غیر عادی نیز همین گونه است و ادله حجیت شامل آن نیست حتی اگر ناشی از حضور باشد و حتی اگر ناشی از مقدمات حسّی باشد. شهادت هم اخبار است و لذا شرایط پذیرش حجیت خبر در آن معتبر است و علاوه بر آنها شرایط دیگری هم دارد مثل ذکورت، ایمان، عدالت، طهارت مولد، تعدد و …
پس این ادعا که شهادت باید بر اساس علم حاصل از طرق عادی باشد حرف صحیحی است و شهادت هم در این موارد صادق نیست.
این مطلب در کلام صاحب جواهر مورد اشاره قرار نگرفته است و نسبت به شرط حضور فرمودند در شهادت چیزی غیر از علم لازم نیست و شهادت اخبار جزمی است مهم نیست جزم و علم از چه راهی حاصل شده باشد و لذا شهادت بر اساس تواتر جایز است در مقابل صاحب ریاض گفتند در شهادت حضور شرط است و علم شخص باید ناشی از حضور باشد لذا شهادت بر اساس تواتر جایز نیست. مرحوم نراقی گفته‌اند موارد تواتر هم شهادت غیر حسی و ناشی از قرائن (امتناع تواطی مخبرین بر کذب) است و در برخی موارد از آن به حسّ باطنی تعبیر کرده است در مقابل حس ظاهری.
«ثم الدلیل علىٰ اعتبار العلم المستند إلىٰ المشاهده الحسّیه هو ما ذکره بعضهم من أنّ المفروض أنّ الشاهد فی مقام الشهاده، و الشهاده کما مرّ فی صدر المقصد هی الحضور أو الإخبار عمّا شاهده و عاینه، و هما- بالنسبه إلىٰ العالم الغیر المستند علمه إلىٰ الحسّ مفقودان؛ إذ یقال له‌ عرفاً و لغهً: أنّه غیر حاضر و غیر مخبر عمّا شاهده.» (مستند الشیعه، ج ۱۸، ص ۳۲۶)
دلیل ایشان همان است که در کلام صاحب ریاض مذکور است که شهادت متقوم به حضور است و حضور هم متقوم به حسّ ظاهری است. البته به اطلاقات نیز تمسک کرده‌اند و هم چنین گفته‌اند بعید نیست روایاتی که مفاد آنها این است که با اشاره به خورشید گفتند مثل این شهادت بده، همین باشد. سپس به کلام محقق اردبیلی و به تبع او محقق سبزواری را در انکار لزوم علم حسی در شهادت نقل کرده است و در نهایت هم فرموده است: «و قد ثبت ممّا ذکر أنّ الأصل فی الشهاده هو الاستناد إلىٰ العلم الحضوری، و عدم کفایه الحصولی علىٰ سبیل الإطلاق.»
نسبت آنچه ما گفتیم با آنچه صاحب ریاض و محقق نراقی گفته‌اند عموم و خصوص من وجه است. ما هم معتقدیم شهادت باید بر اساس حسّ‌ باشد اما نه به معنایی که منظور صاحب ریاض است. منظور صاحب ریاض از حسّ، حواس پنجگانه ظاهری است ولی مقصود ما از حسّ، مقدماتی است که برای نوع مردم مفید علم به نتیجه واحد است لذا علم ناشی از تواتر از نظر صاحب ریاض مستند به حس نیست اما از نظر ما مستند به حس است.
محقق نراقی در عوائد گفته‌ است که در مواردی که خبره اعمال خبرویت می‌کند و نظری می‌دهد شهادت است چون شخص بر اساس مثلا حضور در بازار و اطلاع از قیمت‌ها قیمتی را ذکر می‌کند ولی ما این خبر را حسی نمی‌دانیم بلکه حدسی است چون مبتنی بر مقدماتی است که برای نوع مردم مفید علم به نتیجه واحد نیست.
از نظر ما شهادت، اخبار جازم مبنی بر حسّ است یعنی باید مبنی بر مقدماتی باشد که آن مقدمات برای نوع مردم اگر حاصل شود به همان نتیجه علم پیدا کند. علم حاصل از این نوع مقدمات در کشف و مطابقت با واقع کمتر از علم حاصل از حواس ظاهری نیست. حتی اگر ادعا شود صدق شهادت به معنای عرفی و لغوی در این موارد مشکوک است، ادعای الغای خصوصیت امر بعیدی نیست و برای شارع حس ظاهری اهمیتی ندارد بلکه مهم این است که میزان مطابقت این علم با واقع در حدّ‌ قابل قبولی باشد. لذا علم حاصل از مقدمات حدسی چون در موارد بسیاری خلاف واقع است شارع آن را معتبر ندانسته اما علم حاصل از مقدمات حسی مثل تواتر، در میزان انطباق با واقع تفاوت خاصی با علم حاصل از حواس ظاهری ندارد.
بعید نیست منظور مرحوم آقای خویی نیز در اعتبار حسّ در شهادت همین باشد یعنی شهادت مبتنی بر مقدمات حسّی باشد در مقابل مقدمات حدسی که مقدماتی هستند که برای نوع مردمی که واجد آن مقدمات باشد به نتیجه واحد منتهی نمی‌شود. شاهد آن هم این است که ایشان در عین اینکه معتقد است حجیت قول رجالی از باب اخبار ثقه است نه قول خبیر، معتقد است در مثل قول رجالی که نمی‌دانیم خبرش از وثاقت راویان حسی و بر اساس نقل مستند دیگران است یا حدسی، اصاله الحس اثبات می‌کند که حسّی است و این حسّ در اینجا باید به همین معنایی باشد که ما گفتیم و گرنه حسّ به معنایی که منظور صاحب ریاض است که به معنای حضور و ادراک با حواس پنجگانه باشد یقینا در مورد رجالی‌هایی مثل شیخ و نجاشی اتفاق نیافتاده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *