جلسه ۲۴ – ۲۸ مهر ۱۴۰۳
بحث به دلالت «إنّما» بر حصر و به تبع بر نفی حکم از ما عدای محصور رسیده است (مهم نیست این دلالت به منطوق باشد یا مفهوم).
مرحوم آخوند فرمودهاند «إنّما» بر حصر و مفهوم دلالت دارد و برای آن به دو وجه استدلال کردهاند یکی آنچه از اهل لغت در دلالت این کلمه بر حصر نقل شده است و دیگری هم تبادر حصر از این کلمه است.
استدلال به کلمات اهل لغت از مرحوم آخوند عجیب است چون ایشان حجیت قول لغوی را قبول ندارد و ما نیز جایی را به خاطر نداریم که ایشان برای ظهور به قول اهل لغت استدلال کرده باشد بلکه همیشه به تبادر و انسباق استدلال میکنند و برای آن منبهاتی را ذکر میکنند. شاید آنچه باعث شده است مرحوم آخوند از این راه استفاده کند تشکیک در دلالت «إنّما» بر حصر در کلمات شیخ انصاری است.
مرحوم شیخ معتقد است (مطارح الانظار، ج ۲، ص ۱۱۰) مفاد «إنّما» چیزی جز تاکید نیست و حصر از آن استفاده نمیشود. ایشان فرموده است ما مفاهیم لغات را از طریق مرادفات آنها فهم میکنیم و چون در زبان فارسی برای «إنّما» مرادفی وجود ندارد نمیتوانیم معنای آن را فهم کنیم تا بدانیم آیا بر حصر دلالت دارد یا نه.
مرحوم آخوند بعد از نقل این کلام فرمودهاند صرف اینکه در زبان ما مرادفی وجود نداشته باشد برای نفی وضع کفایت نمیکند بلکه متبادر در اذهان اهل همان لغت برای فهم معنای موضوع له الفاظ و اثبات وضع کافی است. همین که ما ببینیم خود عرب از کلمه «إنّما» حصر میفهمند برای اثبات اینکه این کلمه بر حصر دلالت دارد کافی است. بنابراین گاهی خود فرد، با الفاظ و معانی آن زبان مأنوس است به نحوی که همان ارتکاز و احساسی که آنها نسبت به الفاظ و معانی دارند او هم دارد در این صورت تبادر و عدم تبادر معنا برای خود او نشانه وضع و عدم وضع است اما گاهی شخص چنین حسی را ندارد اما دانستن معنای متبادر در نزد اهل لغت برای اثبات وضع برای او کافی است. به عبارت دیگر گاهی شخص اصلا لفظ را نمیبیند و فقط معنا را میبیند و گاهی لفظ را میبیند و معنایی حس نمیکند اما به اراده معنا در نزد اهل آن لغت علم دارد در این موارد هم وضع با همان تبادر در نزد اهل آن لغت اثبات میشود. این با مساله حجیت قول لغوی متفاوت است. حجیت یعنی بر اساس تعبد پذیرفته شود در حالی که اینجا شخص به تبادر این معنا در نزد اهل لغت جازم است و لذا به وضع این لفظ برای این معنا در این لغت جزم پیدا خواهد کرد.
به نظر میرسد بیان مرحوم آخوند از مرحوم شیخ مخفی نبوده است و یقینا شیخ هم قبول دارد که تبادر یک معنا از یک لفظ نزد اهل آن لغت برای اثبات وضع کافی است اما این راه وقتی ارزش دارد که شخص یقین داشته باشد این تبادر به سایر قرائن مستند نیست لذا در جای خودش توضیح دادیم که آنچه ارزش دارد اطراد تبادر است و گرنه ممکن است آن تبادر مستند به برخی قرائن در نزد اهل آن لغت باشد که این شخص به آنها آشنایی ندارد و حتی ممکن است برخی از آن قرائن در نزد خود این فرد هم باشد ولی او به آنها التفات نداشته باشد و حصر مستفاد از «إنّما» در بسیاری قطعا ناشی از قرائن است که کثیرا مورد غفلت قرار گرفته است یا حداقل محتمل است که مستند به آنها باشد. بله اگر ما در فارسی برای این کلمه مرادف داشتیم خودمان میتوانستیم قضاوت کنیم که آیا این معنا ناشی از حاقّ لفظ است یا بر اساس قرائن است.
در هر حال باید توجه کرد که دلالت «إنّما» بر حصر محل اختلاف بین علماء و بزرگان است و اینکه در کلمات علمای متأخر خیلی مسلم دانسته شده صحیح نیست. در عین اینکه عدهای از اهل لغت دلالت «إنّما» بر حصر را قبول دارند، عده دیگری این دلالت را منکرند لذا در کتب اصولی هم صریحا گفته شده است که دلالت «إنّما» بر حصر محل اختلاف است و حتی قول به توقف را به برخی نسبت دادهاند. از ابوحنیفه نقل شده است که منکر دلالت «إنّما» بر حصر است. هم چنین از برخی اهل بصره حکایت شده است که منکر دلالت بر حصر بودهاند. از آمدی و ابن حیان از نحاه نیز این مطلب نقل شده و گفته شده فیومی آن را مشترک میداند. (تعلیقه علی معالم الاصول سید علی قزوینی، ج ۴، ص ۴۱۲)
از کلام سید مرتضی که برای اثبات فهم حصر از «إنّما» به فهم ابن عباس استدلال کرده است معلوم میشود دلالت این کلمه بر حصر امر مسلم و روشنی نبوده است. (الذریعه، ج ۱، ص ۴۱۱)
از متاخرین نیز مرحوم شیخ و به تبع مرحوم حاج شیخ (درر الفوائد، ص ۲۰۹) و مرحوم امام (البیع، ج ۲، ص ۶۴۹) نیز دلالت این کلمه بر حصر را انکار کردهاند.
بنابراین برای یافتن قول صحیح چارهای نداریم جز رجوع به کلام عرب و از جمله روایات و آیات برای اثبات یا نفی دلالت «إنّما» بر حصر.
این کلمه با اینکه در روایات بسیار پر استفاده است اما اکثر این موارد از محل استدلال خارجند چون حصر در آنها از قرینه فهمیده میشود.
برخی از موارد این کلمه اصلا بر حصر دلالت ندارد حتی با قرینه خارجی مثلا آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ» (المائده ۹۱)
در حالی که روشن است که رجس منحصر در این امور نیست. مفاد این آیه هم این نیست که این امور فقط رجسند چرا که مثلا روشن است خمر اگر برای مداوا استفاده شود رجس و عمل شیطان نیست.
در این موارد اگر به جای کلمه «إنّما» کلمه «إنّ» قرار داده شود معنا تغییری نمیکند. مثلا در روایتی این طور ذکر شده است:
عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ، قَالَ:، کَتَبْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَسْأَلُهُ أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ لِی أَنْ یَجْعَلْنِی مِمَّنْ یَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِهِ! فَلَمْ یُجِبْنِی، فَاغْتَمَمْتُ لِذَلِکَ، قَالَ یُونُسُ: فَأَخْبَرَنِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا، أَنَّهُ کَتَبَ إِلَیْهِ بِمِثْلِ مَا کَتَبْتُ، فَأَجَابَهُ وَ کَتَبَ فِی أَسْفَلِ کِتَابِهِ: یَرْحَمُکَ اللَّهُ إِنَّمَا یَنْتَصِرُ اللَّهُ لِدِینِهِ بِشَرِّ خَلْقِهِ. (رجال الکشی، ص ۳۸۸)
شخص از امام خواسته بود که دعا کند او را از کسانی قرار بدهد که خدا دینش را با آنها یاری میکند و حضرت فرمودند این دعا ضمانتی برای عاقبت بخیری نیست چون خدا گاهی دینش را با بدترین خلقش یاری میکند. آیا توهم دلالت «إِنَّمَا یَنْتَصِرُ اللَّهُ لِدِینِهِ بِشَرِّ خَلْقِهِ» بر حصر وجود دارد؟
یا مثلا در روایت آمده است:
أَخْبَرَنِی بِهِ الشَّیْخُ أَیَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَن الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ لَا تَدَعْ فَضْلَ السِّنَّوْرِ أَنْ تَتَوَضَّأَ مِنْهُ إِنَّمَا هِیَ سَبُعٌ.
بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَهَ عَنْ سَمَاعَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ عَلِیّاً ع قَالَ: إِنَّمَا هِیَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ.
(تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۲۲۷)
آیا توهم هم میشود که «إنّما» در این موارد در حصر استعمال شده است؟
در مقابل در برخی موارد حتما از کلمه «إنّما» حصر اراده شده است که خود این موارد سه دستهاند:
یک دسته مواردی است که از جمله حصر فهمیده میشود اما حصر از چیزی دیگر فهمیده میشود یا حداقل محتمل است از چیزی دیگر فهمیده شود. یعنی «إنّما» در مورد حصر استعمال شده است. مثلا:
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ» (الکهف ۱۱۰ و فصلت ۶)
این آیه در مقام بیان حصر است و اینکه من فقط بشری مانند شما هستم که به من وحی میشود اما این حصر از «إنّما» فهمیده نمیشود بلکه چون در مقام جواب از کسانی بوده که از پیامبر کارهای عجیب و غریب میخواستهاند گفته شده که من خدا نیستم بلکه من هم بشری هستم که به من وحی میشود از آن حصر فهمیده میشود و لذا حتی اگر جمله این طور بود که «إنّی بشر مثلکم» باز هم از آن حصر فهمیده میشد لذا حداقل این است که دلالت این جمله بر حصر ممکن است به استناد قرائن حالی بوده باشد.
دسته دوم مواردی هستند که «إنّما» در حصر استعمال شده است اما بر این استعمال قرینه وجود دارد.
دسته سوم مواردی هستند که «إنّما» در حصر استعمال شده است و از آن حصر فهمیده میشود بدون اینکه قرینهای وجود داشته باشد. این موارد است که برای اثبات دلالت «إنّما» بر حصر ارزش دارند و خواهند آمد.
جلسه ۲۵ – ۲۹ مهر ۱۴۰۳
گفتیم اگر چه مشهور دلالت «إنّما» بر حصر است اما مساله محل اختلاف است و وضع به اثبات نیاز دارد. قول لغوی هم حجت نیست مگر اینکه مفید علم باشد و با مخالفت جمعی از اهل لغت، علم حاصل نمیشود. حتی فاضل تونی در وافیه گفته «إنّما» دو قسم است یکی به معنای «ما» و «الّا» و دیگری به معنای «انّ» و «ما» زائده که معنایی جز تاکید ندارد. (الوافیه فی اصول الفقه، ص ۲۳۱) حروف زائده در لغت عرب زیاد است و منظور از زائده بودن این است که معنایی ندارد در عین اینکه در فصاحت و بلاغت یا زیبایی کلام مؤثر است.
از جمله کسانی که در انکار دلالت «إنّما» بر حصر از شیخ تبعیت کرده است و بلکه دیگران را به تقلید متهم کرده است محقق ایروانی در حاشیه بر کفایه است. ایشان فرموده: «الإنصاف انه لیس للفظ انما و ان و أمثالهما معنى مرتکز فی الأذهان و کلما نقوله فی بیان معناهما فهو مجرد تقلید لما سمعناه من معناه اللغوی فتعیین معناهما لا بد أن یکون بالنقل القطعی أو ما بحکمه بعد ان لم یمکننا الاستطلاع من أهل اللسان» (نهایه النهایه، ج ۱، ص ۲۷۲)
این همان چیزی است که در تفسیر کلام شیخ نیز بیان کردیم. ما کلام شیخ را معنا کردیم که چون ما در فارسی معادل کلمه «إنّما» نداریم نمیتوانیم معنای آن را فهم کنیم اما مرحوم آقای حکیم این کلام شیخ را این طور معنا کردهاند که کلمه «إنّما» الان حتی در زبان عربی هم استعمال نمیشود و بعد هم به آن اشکال کردهاند که این کلمه الان هم در عربی استعمال میشود و این فهم از کلام شیخ از ایشان خیلی عجیب است.
گفتیم در چنین وضعیتی که ما معادل این کلمه را نداریم و مساله هم در بین اهل لغت محل اختلاف است برای اثبات وضع چارهای نداریم جز اینکه به استعمالاتی مراجعه کنیم که از آنها دلالت «إنّما» بر حصر فهمیده شود به همان ضابطهای که در ضمن بحث مفهوم شرط و مفهوم وصف گفتیم.
در جلسه قبل توضیح دادیم که موارد استعمال «إنّما» متعدد است و اکثر این موارد در این مجال به کار ما نمیآید. «إنّما» در بسیاری از موارد در تأکید استعمال شده است و اصلا بر حصر دلالت ندارد و موارد آن بسیار است که به برخی از آنها در جلسه قبل اشاره کردیم.
در برخی از موارد از جمله حصر فهمیده میشود اما استعمال «إنّما» در حصر معلوم نیست بلکه ممکن است حصر از چیزی دیگر غیر از «إنّما» فهمیده شود و این کلمه فقط در مورد حصر استعمال شده باشد نه اینکه در حصر استعمال شده است. در این موارد اگر «إنّما» به حرف تاکید مثل «إنّ» تبدیل شود همچنان از آن جمله حصر فهمیده میشود.
در برخی موارد دیگر «إنّما» در حصر استعمال شده است اما بر افاده حصر به «إنّما» قرینه وجود دارد. مثل «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (الاعراف ۳۳)
این موارد نیز برای استدلال بر دلالت این کلمه بر حصر کارآیی ندارند چون استعمال لفظ با قرینه در غیر موضوع له نیز ممکن است.
آنچه در این مجال به کار میآید این است که عربی در مقابل عرب دیگر به جمله مشتمل بر «إنّما» برای افاده حصر استشهاد کرده باشد و هیچ قرینهای هم بر حصر وجود نداشته باشد ما در اینجا به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَرَى فِی الْمَنَامِ حَتَّى یَجِدَ الشَّهْوَهَ فَهُوَ یَرَى أَنَّهُ قَدِ احْتَلَمَ فَإِذَا اسْتَیْقَظَ لَمْ یَرَ فِی ثَوْبِهِ الْمَاءَ وَ لَا فِی جَسَدِهِ قَالَ لَیْسَ عَلَیْهِ الْغُسْلُ وَ قَالَ کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ إِنَّمَا الْغُسْلُ مِنَ الْمَاءِ الْأَکْبَرِ فَإِذَا رَأَى فِی مَنَامِهِ وَ لَمْ یَرَ الْمَاءَ الْأَکْبَرَ فَلَیْسَ عَلَیْهِ غُسْلٌ. (الکافی، ج ۳، ص ۴۸)
در این روایت امام علیه السلام برای عدم وجوب غسل بر کسی که در لباس و بدنش چیزی پیدا نکرده است به گفته امیرالمؤمنین علیه السلام استشهاد کردهاند که «إِنَّمَا الْغُسْلُ مِنَ الْمَاءِ الْأَکْبَرِ» و امام علیه السلام بر این متفرع کردهاند که کسی که خواب دیده اما منی نمیبیند غسل بر او واجب نیست.
در برخی روایات همین تعبیر با «الّا» نقل شده است:
أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَیَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَان عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَنْبَسَهَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ ع لَا یَرَى فِی شَیْءٍ الْغُسْلَ إِلَّا فِی الْمَاءِ الْأَکْبَرِ. (تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۱۱۹)
و این خود شاهد بر این است که کلمه «إنّما» در ارتکاز آنها معادل کلمه «ما»ی نافیه و «الّا» بوده است.
این تعبیر در برخی روایات دیگر هم مذکور است مثل:
الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَنْبَسَهَ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی رَجُلٍ احْتَلَمَ فَلَمَّا أَصْبَحَ نَظَرَ إِلَى ثَوْبِهِ فَلَمْ یَرَ بِهِ شَیْئاً قَالَ یُصَلِّی فِیهِ قُلْتُ فَرَجُلٌ رَأَى فِی الْمَنَامِ أَنَّهُ احْتَلَمَ فَلَمَّا قَامَ وَجَدَ بَلَلًا قَلِیلًا عَلَى طَرَفِ ذَکَرِهِ قَالَ لَیْسَ عَلَیْهِ الْغُسْلُ إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یَقُولُ إِنَّمَا الْغُسْلُ مِنَ الْمَاءِ الْأَکْبَرِ. (تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۳۶۸)
البته روشن است که حصر در این جمله حصر اضافی است و در مقابل مثل غسل مس میت و … نیست. برخی تخیل کردهاند که «إنّما» بر حصر دلالت ندارد چون در بسیاری از موارد حصر مستفاد از آن حصر اضافی است در حالی که این اشتباه است و استعمال «إنّما» در حصر اضافی مؤکد وضع آن بر حصر است اما حمل بیان بر حصر اضافی به قرینه نیاز دارد هر چند حصر مطلق کم است. حصر اضافی با وضع «إنّما» برای حصر منافاتی ندارد و نهایت این است که ظهور این کلمه در حصر مطلق است و حمل آن بر حصر اضافی به قرینه نیاز دارد.
روایت دیگری که از آن وضع «إنّما» برای حصر فهمیده میشود روایت جمیل است:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ لَمْ یَکُنْ لِلْعَالِمِ تَوْبَهٌ ثُمَّ قَرَأَ إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَه (الکافی، ج ۱، ص ۴۷)
در این روایت هم حضرت برای اینکه عالم توبه ندارد به آیهای استشهاد کردهاند که در آن کلمه «إنّما» استعمال شده است و در این آیه گفته شده که توبه فقط برای گناهکارانی است که سوء را به جهالت مرتکب شدهاند.
روایت دیگر همان روایتی است که امام علیه السلام به کسی که دزدی کرده بود ایراد کردند و او گفت که من با هر دزدی یک گناه مرتکب میشوم و وقتی آن را صدقه بدهم مستحق ده حسنه میشوم و در نتیجه نه حسنه برای من باقی میماند. امام علیه السلام در آنجا به او گفتند:
قُلْتُ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ أَنْتَ الْجَاهِلُ بِکِتَابِ اللَّهِ أَ مَا سَمِعْتَ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ إِنَّکَ لَمَّا سَرَقْتَ رَغِیفَیْن کَانَتْ سَیِّئَتَیْنِ وَ لَمَّا سَرَقْتَ رُمَّانَتَیْنِ کَانَتْ أَیْضاً سَیِّئَتَیْنِ وَ لَمَّا دَفَعْتَهُمَا إِلَى غَیْرِ صَاحِبَیْهِمَا بِغَیْرِ أَمْرِ صَاحِبَیْهِمَا کُنْتَ إِنَّمَا أَضَفْتَ أَرْبَعَ سَیِّئَاتٍ إِلَى أَرْبَعِ سَیِّئَاتٍ وَ لَمْ تُضِفْ أَرْبَعِینَ حَسَنَهً إِلَى أَرْبَعِ سَیِّئَات … (معانی الاخبار، ص ۳۴ و ۳۵)
در این روایت نیز امام علیه السلام در ردّ او به آیهای اشاره کردند که مشتمل بر «إنّما» است و امام علیه السلام از آن حصر فهمیدهاند و به همین حصر استشهاد کردهاند تا اثبات کنند که خدا از او که دزدی میکند و متقی نیست قبول نمیکند.
برخی روایات دیگر نیز در این مجال وجود دارند اما همین مقدار که گفتیم برای آنچه مدّ نظر ما بود کافی است.
جلسه ۲۶ – ۳۰ مهر ۱۴۰۳
مرحوم آخوند گفتند «إنّما» بر حصر دلالت دارد و دلیل آن هم تبادر حصر از آن در نزد عرب است علاوه که برای ما هم تبادر بر اساس مخالطت با اهل آن زبان ممکن است اما شیخ اشکال کردند که ما نمیتوانیم احراز کنیم که این تبادر در نزد اهل لغت عرب ناشی از حاق لفظ است و قرینه در آن تأثیر ندارد و در زبان خودمان هم مرادفی برای این کلمه وجود ندارد تا بتوانیم بر اساس تبادر آن مفهوم در ذهن خودمان تشخیص دهیم که این دلالت ناشی از قرینه نیست. گفتیم این فرمایش شیخ کلام درستی است و کسی که اهل لغت نیست و مرادفی هم برای آن کلمه در زبان خودش وجود ندارد نمیتواند تبادر ناشی از حاق لفظ را در نزد اهل آن زبان احراز کند و صرف اینکه به او گفته شده است این کلمه معادل فلان کلمه در زبان دیگر است برای این جهت کافی نیست. شخص در صورتی میتواند نسبت به وضع و تبادر علم پیدا کند که خودش به حقیقت معنا علم داشته باشد و با صرف فرهنگ لغت نمیتوان واقف به حقیقت معانی شد. در نتیجه با تبادر معنا در ذهن غیر نمیتوان وضع را اثبات کرد چون نمیتوان احتمال تبادر ناشی از وجود قرینه را نفی کرد.
بر همین اساس گفتیم دلیل وضع «إنّما» برای حصر اخبار معصوم علیه السلام است و این یکی از امارات اثبات وضع است. قول امام علیه السلام مفید علم است چون معصوم است و اگر قول امام با خبر واحد ثابت شده باشد داخل در مساله حجیت خبر است و البته قبلا هم گفتیم در این میان به سند صحیح نیاز نداریم چون حتی اگر روایت کذب هم باشد نشان میدهد که راوی آن کلمه را مفید این معنا میدانسته است.
نتیجه اینکه یکی از راههای اثبات وضع اخبار معصوم علیه السلام به وضع است که مفید علم به وضع است و ما بر اساس روایاتی که نقل کردیم گفتیم امام علیه السلام از وضع «إنّما» بر حصر خبر دادهاند و گرنه استشهاد ایشان به کلامی که مشتمل بر این کلمه است وجهی نداشت.