جلسه ۲۰ – ۲۱ مهر ۱۴۰۳
الطرف الثانی فیما به یصیر شاهدا و الضابط العلم لقوله تعالى وَ لٰا تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ و لقوله ع: و قد سئل عن الشهاده و قال هل ترى الشمس فقال نعم قال على مثلها فاشهد أو دع. (شرائع الاسلام، ج ۴، ص ۱۲۱)
مرحوم محقق بعد از بیان شرایط شاهد، در مورد این بحث کردهاند که تحمل شهادت چطور محقق میشود؟ تحمل شهادت موضوع احکام شرعی مثل وجوب تحمل یا وجوب اداء است و هم چنین یکی از اموری است که حجیت شهادت هم بر آن متوقف است یعنی اگر شاهد تحمل کرده باشد و سایر شروط هم داشته باشد شهادتش حجت است.
مرحوم محقق گفتهاند ضابطه تحمل شهادت، علم است و منظور از آن در مقابل ظن است حتی اگر ظن حجت باشد. بحث در مورد این خواهد آمد که آیا شخص میتواند بر اساس قاعده ید یا استصحاب شهادت بدهد؟ بلکه حتی خواهد آمد که این محل بحث است که هر علمی نیز کفایت نمیکند و لذا مثلا اگر شخص از گفته مدعی علم پیدا کند آیا میتواند به نفع او شهادت بدهد؟
محقق معتقد است ضابطه تحمل شهادت، علم است و دلالت این حداقل این است که بدون علم نمیتوان شهادت داد اما اینکه آیا با هر علمی هم میتوان شهادت داد در کلام محقق مذکور نیست اما در کلام عدهای از علماء مذکور است.
اما اینکه محقق علم را جزو شروط شاهد قرار نداده است از این جهت است که اگر جزو شرایط شاهد علم باشد قاضی تا احراز نکند که شاهد علم دارد نمیتواند شهادتش را تنفیذ کند پس قاضی باید احراز میکرد که شاهد راست میگوید و این یعنی اکثر موارد شهادت از چرخه ادله اثبات قضایی حذف خواهد شد. اما وقتی جزو شروط تحمل قرار داده شده است یعنی بدون آن هم شهادت است و لذا گفته میشود شهادت دروغ داده است و چون موضوع حکم حاکم شهادت به معنای تحمل نیست بلکه شهادت به معنای اداء است بر حاکم لازم نیست احراز کند که شاهد علم دارد یا نه. پس اینکه محقق فرموده است: «فیما به یصیر شاهدا» یعنی «به یصیر متحملا» و بعد از آن واجب یا جایز است که شهادت بدهد.
بر اساس آنچه گفتیم معلوم میشود این تعبیر مرحوم آقای خویی که فرموده «فما لم یکن إخباره عن حسّ و عن مشاهده لا یکون حجّه» ناتمام است و نتیجه آن این است که قاضی باید احراز کند که اخبار شاهد از روی حس و مشاهده است و اگر قاضی این را احراز کند خودش به مساله علم پیدا میکند و به حجیت تعبدی شهادت نیاز نیست.
در هر حال محقق فرمودند ضابطه تحمل علم است و با اینکه شرائع کتاب استدلالی نیست بلکه کتاب فتوایی است برای آن به کتاب و سنت هم استدلال کردهاند. از آیات کتاب به آیه شریفه ۳۶ سوره اسراء استدلال کردهاند که خداوند فرموده است «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و شهادت که اخبار است پیروی و دنباله روی است و اگر شخص بدون علم خبر بدهد در حقیقت متابعت از غیر علم کرده است که در این آیه نفی شده است. نتیجه اینکه متن این آیه به اطلاق نافی شهادت به غیر علم هم هست و اینکه شخص نباید غیر علم را پیگیری کند و بر آن ترتیب اثر بدهد و خود اخبار هم پیگیری و ترتیب اثر است.
از سنت هم به این روایت استدلال کردهاند که امام علیه السلام با اشاره به خورشید گفتند بر مثل این شهادت بده یا رها کن که مفاد آن این است که شهادت جایز نیست مگر از روی علم.
صاحب جواهر و بعد هم مرحوم آقای خویی به این آیه استدلال کردهاند: «إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (الزخرف، ۸۶) در حالی که این آیه اصلا چنین دلالتی ندارد. قبل از این جمله این جمله مذکور است «وَ لاَ یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَهَ» یعنی فقط کسانی که این از روی علم شهادت میدهند میتوانند شفاعت کنند و این به این معنا نیست که شهادتش در محکمه قضایی حجت باشد یا نباشد.
بر اساس روایتی که ایشان نقل کرده است ملاک در تحمل که موضوع وجوب اداء است شهادتی است که از روی علم باشد و غیر آن نباید شهادت داد.
این روایت اگر چه در منابع ما مذکور نیست اما محقق آن را به صورت جزمی به امام نسبت داده است و البته در این معنا روایات دیگری هم وجود دارد که صاحب جواهر آنها را نقل کرده است.
آنچه مهم است بررسی این مساله است که آیا این روایات اطلاق دارند به نحوی که شامل علم حدسی هم بشوند؟ علم حدسی یعنی علم بر اساس مقدماتی است که این مقدمات برای نوع مردم مفید این علم نیست.
برای فهم این مطلب باید توجه کرد که شهادت دو معنا دارد. یکی تحمل که برخی از اهل لغت از آن به حضور تعبیر کردهاند و به این معنا در قرآن و روایات استعمال شده است مثل «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ» یا «عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ» و دیگری اداء است یعنی اظهار خبر به صورت جزمی است. «شهد» یعنی ادای شهادت کرد یا شهادت داد. پس اظهار خبر به صورت جزمی شهادت است چه اینکه واقعا هم جازم باشد یا نه و چه اینکه جزمش از روی حس باشد یا حدس. پس اگر شخص بگوید «گمان میکنم که فلانی مالک است» شهادت نیست.
هم چنین در شهادت به معنای اداء شرط است که حکایت خبر به صورت جزمی، حکایت از حضور در آن قضیه هم باشد. قاضی لازم نیست این را احراز کند اما اخبار او باید مستبطن این معنا باشد. پس هر اخبار جزمی شهادت نیست بلکه اخبار جزمی است که حکایت حضور باشد. اعتبار این قید نیز در مفهوم شهادت به معنای اداء بعید نیست و لذا اگر شخص بگوید «من یقین دارم فلانی قاتل است اما در آنجا نبودهام» هر چند اخبار جزمی هست اما شهادت نیست.
نتیجه اینکه در مفهوم شهادت به معنای اداء دو چیز معتبر است یکی اینکه اخبار جزمی باشد و دیگری اینکه حاکی از حضور در آن قضیه باشد یعنی حسی باشد و اینکه محکی به صورت حضوری برای او محقق بوده است. بر این اساس حتی اگر شخص به صورت جزمی و از روی علم هم خبر بدهد و ما هم بدانیم که واقعا جازم است و علم دارد اما این علم و جزم ناشی از حضور در آن قضیه نبوده است خبر او شهادت نیست و برای دیگران حجت نیست هر چند علمش برای خودش معتبر است.
جلسه ۲۱ – ۲۲ مهر ۱۴۰۳
بحث در حقیقت تحمل شهادت است. تحمل شهادت موضوع وجوب یا جواز ادای شهادت است و محقق گفتند ضابط آن علم است مگر اینکه با دلیل خاص استثنایی برای آن ثابت شود. برای اشتراط علم در تحمل شهادت به برخی آیات و روایات استدلال شد و صاحب جواهر گفتهاند بلکه ظاهر عرفی این است که در شهادت علم لازم است به این معنا که بدون علم، شهادت (به معنای تحمل) عرفا هم محقق نیست. منظور صاحب جواهر این نیست که شهادت به معنای ادای شهادت بر علم متقوم است چرا که روشن است شهادت به صادق و کاذب منقسم است یعنی حتی با علم به خلاف هم شهادت است اما کذب است پس منظور این است که بدون علم آنچه موضوع وجوب یا جواز ادای شهادت است محقق نیست.
گفتیم شهادت به معنای تحمل، معنایی متفاوت با شهادت به معنای اداء است و در شهادت به معنای اداء معتبر است که شخص جزم و علم را اظهار کند و گرنه شهادت نیست و علاوه بر آن باید حسی بودن را هم اظهار کند یعنی اظهار کند که این علم بر اساس حضور بوده است. بر این اساس برای حاکم لازم نیست احراز کند شاهد حاضر بوده است اما باید احراز کند که حضور را اظهار کرده است. دلیل ما هم ظهور لغوی است که حداقل آن این است که بدون آنها صدق شهادت مشکوک است.
در هر حال صاحب جواهر به تبع محقق گفتند شهادت به معنای تحمل، متقوم به علم است اما مواردی مطرح شده است که آیا بدون علم، تحمل محقق میشود؟ یعنی آنچه موضوع جواز یا وجوب اداء است بدون علم محقق میشود؟
از جمله این موارد، کتابت شخص است. نه به این معنا که شاهد شهادتش را با کتابت و نوشته اداء کند که از نظر ما در این موارد شهادت لغتا صادق است و شرعا هم نافذ است بلکه به این معنا که شخص نوشتهای را ببیند که به خط او است یا امضای او را دارد و حاکی از تحمل او است اما او الان جازم و عالم به آن قضیه نیست. آیا میتواند بر اساس آن نوشته و امضاء شهادت بدهد در عین اینکه الان عالم به آن قضیه نیست؟
پس سوال در مورد این است که در مواردی که شخص جازم نیست اما نوشتهای وجود دارد که حاکی از تحمل او است، میتواند بر اساس آن شهادت بدهد؟
مورد دیگر شهادت بر اساس ید است. یعنی اگر کسی ید شخصی را بر مالی ببیند، میتواند بر اساس آن به ملکیت او شهادت بدهد در عین اینکه علم به ملکیت ندارد؟
مورد سوم استصحاب است و اینکه آیا شخص میتواند بر اساس استصحاب شهادت بدهد؟