جلسه ۹ – ۲۸ شهریور ۱۴۰۳
مرحوم محقق فرمودهاند:
الخامسه المشهور بالفسق إذا تاب لتقبل شهادته الوجه أنها لا تقبل حتى یستبان استمراره على الصلاح و قال الشیخ یجوز أن یقول تب أقبل شهادتک.
مرحوم صاحب جواهر فرمودهاند وجه ذکر شهرت به فسق از این جهت است که ردّ شهادت او موجب تعییر نیست. سپس فرمودهاند اینکه توبه شخص مشهور به فسق اگر به خاطر قبول شهادت توبه کند قبول نمیشود نه از این جهت است که توبه او محقق است و اثر ندارد بلکه اصلا توبه محقق نشده است. یعنی در جایی که قصد در توبه قبول شهادت باشد نه قربت به خدا یا زشتی گناه، توبه اصلا محقق نمیشود چون اولا توبه پشیمانی از گناه است به علاوه عزم بر عدم تکرار به علاوه قصد قربت که البته ایشان به اخلاص تعبیر کرده است ولی از عبارات ایشان این طور بر میآید که منظورشان از اخلاص همان قصد قربت است نه در مقابل ریاء.
ایشان در ادامه فرمودهاند از خواجه نصیر این طور حکایت شده است که در توبه لازم میداند که پشیمانی از کار به خاطر زشتی و قبح آن باشد و لذا اگر شخص از کار پشیمان است و قصد تکرار هم ندارد اما نه چون کار زشت و قبیح است بلکه به علل دیگر مثلا از آن خوشش نیامده است توبه محقق نمیشود و علاوه بر آن لازم است که شخص از همه گناهانش پشیمان باشد و بر عدم انجام هیچ گناهی عزم داشته باشد و صرف پشیمانی از یک گناه موجب تحقق توبه نیست.
صاحب جواهر گفتهاند حق این است که توبه به تعداد گناهان منحلّ است و لازم نیست که از همه گناهانش پشیمان باشد و بر عدم فعل همه گناهان عزم داشته باشد. همان طور که گناه منحل است، توبه هم منحل است و از هر گناهی میتواند توبه کند. هم چنین لازم نیست پشیمانی به خاطر زشتی و قبح باشد بلکه مهم این است که پشیمان باشد حالا به هر دلیلی و بعید نیست منظور خواجه طوسی نیز از این تعبیر لزوم قصد قربت باشد.
سپس کلام شیخ طوسی را نقل کردهاند که ایشان فرموده است اگر حاکم به فاسق بگوید توبه کن تا شهادت را قبول کنم، توبه او قبول است. برخی مثل شهید ثانی در مسالک گفتهاند شیخ در این عبارت به یک امر اثباتی ناظر است یعنی بعد از آن اگر شخص واقعا توبه کند، توبه او قبول است حتی اگر به خاطر این بوده باشد که شهادتش را بپذیرند و تحقق توبه واقعی به قصد قربت است. پس مراد شیخ این نیست که اگر شخص قصد قربت در توبه هم نداشته باشد توبه او محقق است. قبول شهادت غایت امر حاکم و قبول شهادت برای حاکم است نه غایت توبه. یعنی توبه بکن که اگر توبه کنی من شهادت تو را میپذیرم نه اینکه به خاطر قبول شهادت توبه کن.
صاحب جواهر فرموده است بر این اساس نزاع بین شیخ و محقق یک نزاع لفظی خواهد بود و هر دو قبول دارند که توبه باید با قصد قربت باشد و شیخ گفته است اگر توبه با قصد قربت باشد قبول است و محقق گفته است اگر توبه با قصد قربت نباشد بلکه به خاطر قبول شهادت باشد قبول نیست پس نزاع و اختلافی وجود ندارد. تنها تفاوت این است که شیخ طوسی گفته است بعد از اینکه شخص توبه کرد شهادت او قبول است و محقق گفته است به مجرد توبه شهادت قبول نیست چون شرط قبول شهادت عدالت است و عدالت ملکه است و ملکه به استمرار نیاز دارد. در حقیقت محقق در این عبارت میخواهد بگوید عدالت ملکه است و لذا صرف توبه برای تحقق عدالت کافی نیست بلکه استمرار صلاح او لازم است.
ایشان خودشان میگویند به نظر من نزاع بین شیخ و محقق لفظی نیست. منظور شیخ این است که اگر شخص مشهور به فسق اظهار توبه کند (نه اینکه واقعا توبه کرده باشد بلکه صرفا اظهار توبه میکند)، اصل صحت اقتضاء میکند که توبه صحیح کرده است و لذا شهادت او قبول است و محقق این اصل صحت را قبول ندارد و لذا به صرف اظهار توبه، نمیتوان شهادت او را پذیرفت بلکه باید توبه او معلوم شود که به با استمرار صلاح معلوم میشود.
سپس فرمودهاند به نظر من حق با محقق است و صرف اظهار توبه کافی نیست. چون توبه یک امر قلبی است که حقیقت آن متقوم به نیت و قصد است و بدون آن اصلا توبه نیست و اصلا مجرای اصل صحت نیست. اصل صحت در جایی است که چیزی واقع شده است و در صحت و فساد آن شک شود اما در جایی که اصل وجود فعل معلوم نیست اصل صحت جاری نیست. کسی که اظهار توبه میکند معلوم نیست توبه کرده باشد تا مجرای اصل صحت باشد. این مورد مثل فرضی است که مثلا اجیر بگوید من حج را انجام دادهام آیا با اصل صحت میتوان اثبات کرد که شخص حج انجام داده است و ذمه او بری شده است؟ پس مجرای اصل صحت جایی است که فعل واقع شده باشد و مردد بین صحت و فساد باشد و در جایی که اصل تحقق فعل مشکوک باشد با اصل صحت نمیتوان وقوع فعل را اثبات کرد.
مرحوم صاحب جواهر بعد از این به مناسبت بحث توبه این بحث را مطرح کردهاند که از کلمات عدهای از علماء استفاده میشود که برای توبه در برخی موارد امور دیگری نیز شرط است. در مواردی که هیچ حقی وجود نداشته باشد توبه به همان پشیمانی از گناه و عزم بر عدم تکرار و قصد قربت در آن است. اما در جایی که حقی وجود داشته باشد اگر حق مالی باشد (چه حق الله مثل خمس و چه حق الناس مثل غصب) باید حق را نیز اداء کند و گاهی حق غیر مالی است مثل حدود در برخی گناهان و گاهی حق الناس غیر مالی است مثل قصاص آیا توبه در این موارد به این است که شخص اقرار کند یا خودش را تسلیم حاکم یا اولیای دم کند؟
بحث دیگری که باید در مورد آن بحث کنیم این است که آیا توبه جزو عبادات است که در آن قصد قربت شرط است؟ همچنین آیا توبه از واجبات شرعی است یا اینکه جزو لوازم ایمان است؟
تفصیل بحث خواهد آمد.
جلسه ۱۰ – ۱ مهر ۱۴۰۳
محقق گفتند کسی که به فسق مشهور است اگر برای اینکه شهادتش پذیرفته شود توبه کند شهادتش قبول نیست مگر اینکه صلاح او و تقیدش به شرع استمرار پیدا کند. صاحب جواهر از این کلام این طور فهمیدند که عدم قبول شهادت در این موارد به خاطر عدم تحقق توبه است نه اینکه توبه محقق شده است اما قبول شهادتش بر استمرار صلاح متوقف است علت عدم تحقق توبه هم این است که توبه یک عمل عبادی است و باید به قصد قربت باشد و توبه برای پذیرفته شدن شهادت اصلا توبه نیست.
اما ظاهر عبارت محقق این نیست که در این موارد توبه محقق نمیشود چون قصد قربت ندارد بلکه ظاهر تعبیر ایشان این است که صرف اظهار توبه ارزشی ندارد بلکه باید روشن شود که شخص واقعا توبه کرده است. کلام محقق تقریبا صریح است در اینکه مشکل اثباتی است و اینکه توبه او معلوم نیست نه اینکه او توبه نکرده است. لذا به نظر ما فهم صاحب جواهر از کلام محقق ناتمام است.
محقق در ادامه کلامی را از شیخ طوسی نقل کرده و آن را در مقابل نظر خودش قرار داده است که ایشان فرموده اگر حاکم به شخص فاسق بگوید «توبه بکن تا شهادت تو را بپذیرم» و او توبه کند برای پذیرش شهادتش کافی است. شهید ثانی در توضیح کلام شیخ گفته است که به ایشان اشکال شده است که توبه به خاطر پذیرش شهادت اصلا توبه نیست و ایشان از شیخ دفاع کرده است که نظر ایشان این نیست که توبه بدون قصد قربت و به قصد پذیرفته شدن شهادتش برای قبول شهادت کافی است بلکه قبول شهادت غایت حاکم است نه اینکه غایت شخص توبه کننده است و البته ممکن است داعی شخص در قصد توبه حقیقی (توبه به قصد قربت) پذیرفته شدن شهادتش باشد و این با قصد قربت در توبه منافات ندارد. از نظر شهید ثانی محقق معتقد است صرف اظهار توبه برای پذیرش شهادت کافی نیست و شیخ معتقد است صرف اظهار توبه کافی است و به استمرار صلاح و گذشت زمان نیاز نیست.
با این حال به نظر میرسد کلام شیخ ناظر به مطلب دیگری باشد متفاوت از آنچه صاحب جواهر و شهید ثانی فهمیدهاند. شیخ طوسی در مبسوط ناظر به این مطلب است که اگر حاکم به شاهد راه قبول شهادتش را نشان بدهد اشکالی ندارد و آن را تعلیل کرده است به اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله به شاهد در آن مورد خاص به توبه امر کرده است. ایشان اصلا ناظر به این مطلب نیست که حقیقت توبه چیست یا اینکه آیا در پذیرش شهادت مرور زمان لازم است یا نه.
لذا به نظر ما آنچه محقق از کلام شیخ طوسی متوجه شده است و بر آن اساس آن را در مقابل نظر خودش قرار داد تمام نیست همان طور که فهم صاحب جواهر و شهید ثانی از کلام شیخ ناتمام است.
در هر حال به مناسبت این بحث، مساله توبه در کلام صاحب جواهر و برخی علمای دیگر مطرح شده است. مساله توبه از نظر فقهی بحث مهمی است و آثار متعددی دارد و البته در کتب کلامی هم این بحث مطرح است. یک جهت در مساله توبه بحث از حکم توبه است و یک جهت بحث از حقیقت توبه است.
جهت اول: حکم توبه
مشهور بین فقهاء و متکلمین این است که توبه واجب است و البته اختلافی مطرح شده است که آیا وجوب توبه مولوی است یا ارشادی؟ معروف بین فقهاء این است که وجوب توبه مولوی است و برخی از بزرگان از جمله مرحوم آقای حکیم در مستمسک هم تصریح کردهاند که وجوب آن ارشادی است و ارشاد به سقوط عقوبت گناه است. و البته برخی از علماء (مثل مرحوم حاج آقا تقی قمی) نیز در اصل وجوب توبه تردید کردهاند.
در کلمات فقهاء برای اثبات وجوب توبه به ادله اربعه تمسک شده است. بر وجوب توبه اجماع ادعاء شده است و حتی برخی اجماع امت را ادعا کردهاند و البته این اجماع قطعا مدرکی است و تعبدی نیست و با ادعای حکم عقل و دلالت کتاب و سنت بر وجوب توبه برای احتمال تعبدی بودن این اجماع جایی وجود ندارد.
هم چنین به برخی آیات قرآن مثل «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ» (هود ۳) و «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ» (التحریم ۸) یا «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» (النور ۳۱) نیز تمسک شده است.
به نظر ما استدلال به این آیات نیز ناتمام است. درست است که مذکور در این آیات امر است اما متعلق آن توبه اصطلاحی (پشیمانی از گناه و عزم بر عدم تکرار و قصد قربت) نیست بلکه منظور رجوع به سمت خدا و برگشت از مسیر انحراف است و اینکه از مسیر گناه به سمت خدا برگردید. برگشت از مسیر گناه به این است که شیخ از مسیر تکرار گناه خارج شود اما اینکه باید پشیمان از گناه باشد و بر عدم تکرار عزم داشته باشد از آن فهمیده نمیشود. بنابراین مفاد این آیات این است که استمرار بر گناه نداشته باشید و این اعم از پشیمانی و قصد و عزم بر عدم تکرار است.
همین اشکال در استدلال به روایات نیز وجود دارد و عقل نیز بر وجوب تکلیفی توبه حکم نمیکند و اصلا نمیتواند ابتدائا کاشف از موقف شریعت باشد.
در طرف دیگر برخی مثل مرحوم آقای حکیم معتقدند توبه وجوب تکلیفی ندارد و برای آن این طور استدلال کردهاند که اگر توبه هم واجب باشد در هر لحظه تعداد معاصی افزایش پیدا میکند. کسی که گناهی انجام میشود باید از آن توبه کند و اگر توبه نکند خودش یک معصیت است پس تعداد معاصی او دو تا ست و اگر توبه نکند تعداد آن چهار تا میشود و … این خلاف مرتکز است یا برخی گفتهاند غیر معقول است.
به نظر ما این استدلال ناتمام است و نهایت این است که تصاعد آن خلاف ارتکاز است نه اینکه گناه بودن آن خلاف مرتکز است. علاوه که در اصل خلاف ارتکاز بودن آن هم اشکال وجود دارد. در واجبات فوری مثل پرداخت دین، شخص به عدد لحظاتی که توان ادای دین دارد و اداء نمیکند گناه کرده است.
جلسه ۱۱ – ۲ مهر ۱۴۰۳
بحث به مناسبت یکی از شروط شاهد، به مساله توبه رسیده است و گفتیم در دو جهت مختلف باید بحث کرد یکی در حکم توبه و دیگری در حقیقت توبه.
در جهت اول گفتیم مشهور وجوب تکلیفی توبه است اما به نظر ما از آیات و روایات وجوب تکلیفی توبه اصطلاحی قابل استفاده نیست و مستفاد از آیات و روایات وجوب توبه به معنای لغوی و عرفی آن است. لفظ توبه نیز مانند سایر الفاظ است و اگر بر اصطلاح شرعی دلیلی وجود نداشته باشد باید بر معنای عرفیاش حمل شود. علاوه که در جای خودش گفتیم اصل اینکه شارع اصطلاحات خاص خودش را جعل کرده باشد در هیچ جا ثابت نیست مگر در شفعه. بلکه اصلا جعل اصطلاح داعی ندارد چون اصطلاح را در جایی جعل میکنند که الفاظ از ایصال مقاصد قاصر باشند و با توجه به اینکه لغت عربی در این جهت قصوری ندارد جعل اصطلاح داعی ندارد. توبه به معنای رجوع است و هم در حق خداوند و هم در حق عباد صادق است هم خداوند تائب است و هم عبد تائب است همان طور که صلاه هم از خداوند محقق میشود و هم از عباد. توبه به معنای واحد در مورد خدا و عبد صادق است و آن همان معنای رجوع و برگشت است. توبه عبد در موارد معصیت به رجوع از معصیت است و آیات و روایات بر وجوب این توبه دلالت دارند و این امر قطعا مولوی نیست. همان طور که امر به اطاعت امر مولوی جدای از امر به انجام واجبات شریعت نیست و اطاعت کنید یعنی نماز بخوانید، روزه بگیرید و … امر به توبه به این معنا به معنای این است که گناه نکنید و امر به عدم عصیان حکم مولوی نیست. پس توبه به معنای عدم استمرار گناه و ادامه ندادن آن است و وجوب آن قطعا مولوی نیست.
آنچه هم بین فقهاء و متکلمین وجوب مولوی آن مشهور است توبه اصطلاحی است و البته تلاش کردهاند معنای توبه اصطلاحی را از معنای لغوی آن استفاده کنند مثلا صاحب جواهر گفته است برگشت از گناه به این است که شخص پشیمان باشد و عازم بر عدم تکرار باشد.
در جلسه قبل هم گفتیم وجوهی که ایشان برای اثبات وجوب تکلیفی توبه بیان کردهاند همه ناتمام است.
جهت دوم: حقیقت توبه
صاحب جواهر فرموده است توبه یعنی پشیمانی از آنچه انجام داده است به ضمیمه عزم بر عدم عود و تکرار آن در آینده به علاوه قصد قربت و خلوص.
سپس از کلمات برخی فقهاء و متکلمین دو قید دیگر نقل کرده است یکی اینکه ترک گناه به خاطر زشتی گناه باشد و ایشان میگوید ظاهر این است که منظور از این قید همان قصد قربت است و اینکه شخص به خاطر خدا از گناه پشیمان باشد اما اگر معنای دیگری مراد باشد در توبه دخالت ندارد.
دیگری این است که شرط توبه این است که شخص بر ترک همه گناهان عزم داشته باشد. ایشان این شرط را نپذیرفته است و فرموده توبه عزم بر ترک همان گناهی است که شخص انجام داده است نه عزم بر ترک همه گناهان.
سپس کلامی را از علامه در تحریر نقل کرده است که ایشان از برخی نقل کرده که در توبه عزم بر عدم عود لازم نیست سپس فرمودهاند عزم قابل انفکاک از پشیمانی نیست و اگر شخص عزم بر ترک نداشته باشد در حقیقت پشیمان نیست.
مرحوم سید در عروه در بحث حقیقت توبه وقتی مساله عزم را مطرح کرده است، برخی از معلقین در اشتراط عزم تردید کردهاند.
سید فرموده است در توبه استغفار لازم نیست و توبه همان پشیمانی و عزم بر عدم تکرار است. مرحوم آقای حکیم عزم در کلام سید را توجیه کردهاند و بعد فرمودهاند عزم اصطلاحی بر عدم تکرار، در توبه معتبر نیست. مرحوم آقای منتظری هم در اعتبار عزم در توبه اشکال کرده است. با این حال مشهور در کلام علماء این است که توبه متوقف بر پشیمانی و عزم بر عدم عود است.
با آنچه در معنای لغوی توبه گفتیم روشن شد که توبه یعنی برگشت از ادامه مسیر گناه و این معنا مستلزم پشیمانی هم نیست چه برسد به عزم بر عدم عود. آنچه عقلا لازم است این است که عبد در مسیر عصیان و مخالفت استمرار نداشته باشد. بله یکی از مناشئ ادامه ندادن گناه پشیمانی است اما برگشتن به سمت خدا و عدم استمرار معصیت، مستلزم پشیمانی نیست. محرمات توصلیاند و برای سقوط نهی آنها عدم تحقق متعلق آنها کافی است و همین که شخص متعلق آنها را ترک کند گناهکار نیست پس مستمر بر گناه نیست و این همان توبه است حال این ترک به هر علت و هر داعی اتفاق افتاده باشد.
مساله اشتراط قصد قربت در توبه نیز با آنچه گفتیم روشن است. اولا توبه امر مولوی ندارد و ثانیا توبه چیزی بیش از ادامه ندادن مسیر گناه و خروج از مسیر گناه نیست و این با عدم انجام گناه در عین قدرت بر آن صادق است به هر داعی اتفاق افتاده باشد.
در هر حال صاحب جواهر قصد قربت را در توبه شرط دانسته است اما سید آن را ذکر نکرده و هیچ کدام از معلقین نیز به اعتبار آن تذکر ندادهاند لذا میتوان گفت توبه از نظر کسانی که تعلیقه بر عروه دارند حتی اگر توبه را واجب تکلیفی و مولوی بدانند عبادی نیست.
نتیجه اینکه از نظر ما توبه وجوب تکلیفی مولوی ندارد و در آن عزم بر عدم عود شرط نیست همان طور که پشیمانی شرط نیست بله یکی از اسباب رجوع از گناه پشیمانی است. دقت کنید که پشیمانی از گناه ممکن است از لوازم ایمان باشد یعنی مؤمن از گناه پشیمان میشود و گرنه ممکن است نوعی عناد داشته باشد اما اینکه به عنوان یک تکلیف زائد باشد معلوم نیست. همچنین قصد قربت نیز در توبه شرط نیست.
جلسه ۱۲ – ۳ مهر ۱۴۰۳
گفتیم توبهای که در آیات و روایات به آن امر شده است حتما وجوب تکلیفی مولوی ندارد بلکه به معنای برگشت به جاده شرع و خروج از جاده معصیت است و وجوب آن ارشادی است. مرحوم آقای خویی اینکه توبه به معنای لغوی موضوع حکم شارع قرار گرفته است را پذیرفته و فرموده شارع اصطلاح خاصی در توبه ندارد در عین حال فرموده است پشیمانی از گناه و عزم بر عدم عود در توبه لازم است که ظاهر آن این است که مفهوم لغوی توبه به این امور متقوم است نه اینکه اموری باشند که از ناحیه شارع در توبه اعتبار شده باشند.
ما گفتیم توبه در لغت به معنای رجوع است و برای کسی که در مسیر معصیت قرار گرفته است مطلوب است که از آن مسیر به جاده شرع برگردد به این معنا که معصیت و مخالفت و طغیان نکند و برای این عدم استمرار بر گناه کافی است. حقیقت توبه که مطلوب است چیزی جز عدم استمرار بر گناه نیست و در آن نه عزم بر عدم عود دخالت دارد و نه حتی پشیمانی نسبت به گذشته نیز در حقیقت آن دخالت دارد و حتی کسی که از گذشتهاش هم پشیمان نیست با این حال عدم استمرار گناه از او مطلوب است. پس حقیقت توبه چیزی جز عدم استمرار بر گناه نیست و مطلوبیت آن نیز به چیزی بیش از اطلاق ادله احکام نیاز ندارد یعنی همان دلیلی که اثبات میکند شرب خمر حرام است اثبات میکند که حتی کسی که هم که شرب خمر کرد از او مطلوب است که مجددا شرب خمر نکند و گناه را استمرار نبخشد. توبه به این مقدار مطلوب است و مطلوبیت آن هم مولوی است.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد که ممکن است توبه با برخی خصوصیات آثار خاصی داشته باشد مثلا اگر با پشیمانی باشد یا با استغفار باشد فلان اثر را داشته باشد و این متفاوت است با اینکه گفته شود توبهای که در شرع مطلوب است متقوم به آن خصوصیات مثل پشیمانی و عزم بر عدم عود و … است.
بنابراین بر خلاف آنچه مشهور در کلمات علماء است که حقیقت توبه منوط به پشیمانی است و مفهوم توبه را متقوم به پشیمانی دانستهاند یا برخی آن را متقوم به عزم بر عدم عود دانستهاند در نظر ما حقیقت توبه چیزی جز عدم استمرار بر گناه نیست.
مرحوم صاحب جواهر بعد از اینکه گفتند توبه متقوم به پشیمانی و عزم بر عدم تکرار و قصد قربت است به این مطلب اشاره کردهاند که برخی در توبه امور دیگری را نیز شرط دانستهاند و گفتهاند برخی از معاصی هستند که هیچ حق الناس یا حق الله در آن وجود ندارد مثل مجامعت با همسر در ایام حیض یا رابطه کمتر از زنا با نامحرم. در این صورت در توبه از آن چیزی غیر از آن سه مورد لازم نیست.
برخی دیگر از معاصی هستند که در آنها حق مالی ثابت است تفاوتی ندارد حق الله یا حق الناس باشد. مثل عدم پرداخت خمس یا غصب اموال دیگران در این صورت توبه از آن گناه متوقف بر این است که حق مالی که بر عهده او است را پرداخت کند.
برخی دیگر از معاصی هستند که در آنها حق الله غیر مالی ثابت است مثل گناهانی که حدّ دارند. این موارد نیز متفاوت است. گاهی گناه به حسب ظاهر اثبات نشده است که در این صورت شخص میتواند در نزد حاکم اعتراف کند و میتواند هم اعتراف نکند و بهتر است که اعتراف نکند بلکه بین خودش و خدا توبه کند.
اما گاهی گناه اثبات شده است مثلا بینه قائم شده است در این صورت اگر از قبل توبه نکرده باشد، توبه او به این است که خودش را برای اجرای حد در اختیار حاکم قرار دهد.
هم چنین اگر معصیتی باشد که در آن حق الناس غیر مالی ثابت باشد مثل قتل که در آن قصاص ثابت است در این صورت توبه او به این است که خودش را در اختیار ولی دم قرار بدهد حتی اگر گناه به حسب ظاهر ثابت نشده باشد.
ایشان به مناسبت بحث از توبه از معاصی که در آنها حق مالی ثابت است مسالهای را مطرح کردهاند که اگر شخص مال دیگری را غصب کرده است تا وقتی زنده است باید به خود او تحویل داد و اگر مرده باید به وارثش تحویل داد و اگر طبقات اول ارث هم مردهاند باید به وارث موجود و طبقه اخیر تحویل داد. هم چنین ضامن منافع آن مال هم هست و باید آنها را هم پرداخت کند. علاوه بر اینها، مالک حق دیگری نیز در مال دارد و آن همان است که ناشی از امساک مال او است و باید از عهده این حق هم خارج شود یا به اینکه از او رضایت بگیرد و حلالیت بطلبد و تا وقتی این اتفاق نیافتد همچنان حق الناس بر عهده او است.
صاحب جواهر فرمودهاند به نظر ما هیچ کدام از این امور در توبه از گناه دخالت ندارند و تکالیف دیگری هستند مگر اینکه عصیان آن تکلیف که از توابع آن گناه است از سنخ همان گناهی باشد که از آن توبه کرده است مثل غصب که عدم تحویل مال به صاحبش موجب استمرار همان غصب است و توبه محقق نشده است یا مثلا توبه از عدم پرداخت خمس به این است که خمس را پرداخت کند و گرنه توبه از عدم پرداخت خمس محقق نشده است.
اما اینکه مثلا شخص نماز نخوانده و قضای آنها بر او واجب است توبه منوط به این نیست که آنها را قضاء کند یا مثلا در قتل جزو توبه این نیست که شخص به قتل اعتراف کند و خودش را در اختیار اولیای دم قرار دهد. سپس فرمودهاند این مطلب از کلمات عدهای از علماء هم قابل استفاده است.
اینکه در برخی روایات معتبر گفته شده است که توبه قاتل عمد به این است که خودش را به اولیای دم معرفی کند و برای قصاص در اختیار آنها قرار بدهد به این معنا ست که آن توبه که آثار خاص مثل مغفرت در آخرت و … بر آن مترتب است چنین توبهای است.