چهارشنبه، ۲۰ دی ۱۴۰۲
جهت دیگر لزوم خواندن نماز به جماعت برای اخرس است. شکی نیست که اگر اخرس در نماز به شخصی که مشکلی در تکلم ندارد اقتداء کند نمازش صحیح است اما آیا این کار بر او متعین است؟ یعنی ادای نماز با اشاره با انگشت و تحریک لسان فقط در صورتی است که نتواند نماز را به جماعت بخواند؟ شبهه از این جهت مطرح شده است که شخص وقتی موظف به انجام وظیفه اضطراری است که نتواند وظیفه اختیاری را اداء کند و فقط وقتی به وظیفه اضطراری نوبت میرسد که مکلف از انجام وظیفه اختیاری عاجز باشد. و ادای نماز با اشاره، وظیفه اضطراری است در عین اینکه خواندن نماز به جماعت از افراد وظیفه اختیاری است بلکه افضل افراد وظیفه اختیاری است پس اخرس تا وقتی میتواند وظیفه اختیاری را انجام بدهد نمیتواند وظیفه اضطراریاش را انجام بدهد. به عبارت دیگر اگر دلیل خاصی مثل روایت سکونی وجود نداشت مطابق قاعده باید همین طور حکم میکرد.
عرض ما این است که اخرس اگر چه نمیتواند وظیفه اختیاری دیگران را انجام بدهد اما عذر او هم با سایر موارد عذر متفاوت است. عذر او با عذر موقتی متفاوت است. توضیح بیشتر مطلب:
کسی که در بخشی از وقت آب نداشته باشد حق ندارد تیمم کند و فقط وقتی میتواند تیمم کند که در تمام طول وقت آب نداشته باشد. در این فرض وظیفه اضطرای وقتی است که شخص متمکن از وظیفه اختیاری نباشد. ولی در مورد اخرس هیچ گاه در حق او محتمل نیست که از انجام وظیفه اختیاری (نماز با تکلم) تمکن پیدا کند این طور نیست در عین اینکه درست است که نماز جماعت وظیفه اختیاری است.
وظیفه اضطراری اخرس را از نص خاص استفاده کردهایم و مفاد آن این است که قرائت اخرس اشاره به انگشت است و آن را به فرض عدم تمکن از نماز جماعت اختصاص نداده است. روایت سکونی وظیفه اخرس در قرائت را اشاره دانسته است و همین اشاره را قرائت او به حساب آورده است و در این صورت معنا ندارد گفته شود این فقط وقتی است که او متمکن از ادای نماز به جماعت نباشد.
علاوه که تخصیص روایت سکونی به فرضی که اخرس متمکن از ادای نماز به جماعت نباشد، تخصیص به فرد نادر است چون نوعا فرد اخرس متمکن از ادای نماز به جماعت است.
بنابراین ما به ادعا دو اشکال داریم: اول اینکه مقتضای اطلاق روایت سکونی این است که وظیفه اخرس خواندن نماز به اشاره است و رفع ید از این اطلاق دلیل ندارد. دوم اینکه اصلا چنین تقییدی ممکن نیست چون تخصیص این روایت به فرض عدم تمکن از نماز جماعت، تخصیص به فرد نادر است و این تخصیص مستهجن است.
بله برخی علماء معتقدند کسی که عذر موقتی دارد و عنوان اخرس بر او صادق نیست مثل کسی که سکته کرده است و به صورت موقت نمیتواند صحبت کند و به عبارت دیگر عدم تمکن او از تکلم عارضی و موقتی است، وظیفه او خواندن نماز به جماعت است و اگر متمکن نبود با اشاره نماز بخواند و این فتوا بعید نیست ولی این فرض با فرض اخرس متفاوت است.
این تفصیل در کلمات عدهای از علماء مثل مرحوم کاشف الغطاء و میرزای قمی ذکر شده است.
کاشف الغطاء در حق جاهلی که به خاطر ضیق وقت یا نبود معلم از تعلم قرائت و اذکار نماز عاجز باشد گفته است:
«و یجب الائتمام على العاجز عن التعلّم لفقد المُعلّم أو ضیق الوقت، دون الأخرس و الألثغ» (کشف الغطاء، جلد ۳، صفحه ۱۸۵)
میرزای قمی هم فرموده:
«و الأخرس یأتی بالممکن، و لا یجب علیه الائتمام، و وجهه ظاهر.» (غنائم الایام، جلد ۲، صفحه ۵۰۶)
ظهور وجه این فتوا هم از این جهت است که مقتضای روایت سکونی همین است که قرائت و وظیفه اخرس همین است و با این روایت به لزوم خواندن نماز به جماعت نوبت نمیرسد.
در جای دیگری فرموده:
«و هل یجب على الأُمّی العاجز عن التعلّم الایتمام بالقارئ المتقن؟ فیه وجهان، و المشهور وجوبه، و دلیله غیر واضح. و علّله بعضهم بأنّه یتمکّن حینئذٍ من الصلاه بقراءه صحیحه فتجب علیه» (غنائم الایام، جلد ۳، صفحه ۱۲۸)
منظور از امّی کسی است که بیسواد است و هنوز نتوانسته است قرائت را یاد بگیرد مشهور به لزوم خواندن نماز به جماعت فتوا دادهاند از این جهت که عجز او دائمی نیست به خلاف اخرس که دائما از تکلم عاجز است. (البته در ابتدای بحث گفتیم اگر اخرس متمکن از یادگیری تکلم و لبخوانی باشد بر او لازم است و لذا اینکه ما گفتیم بر اخرس خواندن نماز به جماعت لازم نیست در فرضی است که عجز او ابدی باشد اما اگر بتواند لبخوانی یاد بگیرد بر او واجب است و بر اساس فتوای مشهور تا وقتی لبخوانی را یاد نگرفته است بر او واجب است نماز را به جماعت بخواند.)
در مورد امّی که عاجز از قرائت صحیح است تذکر این نکته لازم است که قاعدتا فتوای مشهور به لزوم خواندن نماز به جماعت در فرضی است که عجز شخص موقتی باشد اما کسی که اصلا تمکن از قرائت صحیح در نماز ندارد بر اساس روایات همان مقداری که برایش مقدور و میسر است را انجام بدهد و بر او ایتمام لازم دانسته نشده است.
در برخی روایات گفته شده است:
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ إِنَّکَ قَدْ تَرَى مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ- لَا یُرَادُ مِنْهُ مَا یُرَادُ مِنَ الْعَالِمِ الْفَصِیحِ- وَ کَذَلِکَ الْأَخْرَسُ فِی الْقِرَاءَهِ فِی الصَّلَاهِ- وَ التَّشَهُّدِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ- فَهَذَا بِمَنْزِلَهِ الْعَجَمِ وَ الْمُحَرَّمِ- لَا یُرَادُ مِنْهُ مَا یُرَادُ مِنَ الْعَاقِلِ الْمُتَکَلِّمِ الْفَصِیحِ- وَ لَوْ ذَهَبَ الْعَالِمُ الْمُتَکَلِّمُ الْفَصِیحُ- حَتَّى یَدَعَ مَا قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ یَلْزَمُهُ وَ یَعْمَلُ بِهِ- وَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَقُومَ بِهِ- حَتَّى یَکُونَ ذَلِکَ مِنْهُ بِالنَّبَطِیَّهِ وَ الْفَارِسِیَّهِ- فَحِیلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ذَلِکَ بِالْأَدَبِ- حَتَّى یَعُودَ إِلَى مَا قَدْ عَلِمَهُ وَ عَقَلَهُ … (وسائل الشیعه، جلد ۶، صفحه ۱۵۱)
منظور از عجمی در مقابل فصیح است و مفاد روایت این است که کسی که نمیتواند قرائت را فصیح بخواند وظیفه او همان چیزی است که برایش مقدور است. بنابراین کسانی که مثلا فارس یا ترک زبان هستند و هر کاری هم بکنند نمیتوانند کلمه را از مخارج صحیح عربی اداء کنند وظیفه آنها همان مقداری است که میتوانند.
البته در کلمات برخی علماء گفته شده است که چنین کسی باید ترجمه کلمه را اداء کند ولی این نظر هیچ موجبی ندارد همان طور که لزوم خواندن نماز به جماعت برای آنها موجبی ندارد و درست است که نماز جماعت وظیفه اختیاری است اما تمکن از وظیفه اختیاری در صورتی مانع از انجام وظیفه اضطراری است که عذر شخص دائمی و ابدی نباشد. بر همین اساس به نظر ما آنچه به مشهور منسوب است که عامی عاجز از تعلم باید نمازش را به جماعت بخواند ناتمام است.