انحاء دخالت امور مختلف در مامور به

۲۰ فروردین ۱۳۹۹

مرحوم آخوند در ادامه به انحاء دخالت امور مختلف در واجب و مامور به اشاره کرده‌اند. یعنی وقتی گفته می‌شود الفاظ برای صحیح وضع شده‌اند به معنای دخالت همه این امور در تسمیه است؟ مثلا اگر نماز برای خصوص صحیح وضع شده باشد چه اموری در تسمیه به نماز داخل است و کدام امور از آن خارجند؟
مرحوم آخوند دخالت امور را به پنج قسمت تقسیم کرده است:
گاهی دخالت شیء در مامور به، به عنوان جزء ماهیت است که مقوم ماهیت خواهد بود به نحوی که ماهیت بدون آن جزء ناقص است و محقق نمی‌شود مثل رکوع و سجده و تکبیر در نماز.
گاهی دخالت شیء در مامور به، به عنوان شرط یا مانع است. یعنی اینکه وجود یا عدم چیزی در مامور به دخیل است اما این طور نیست که قوام ماهیت به وجود شرط یا عدم وجود مانع باشد بلکه مامور به با یک خصوصیتی متعلق امر است که آن خصوصیت بدون شرط یا عدم مانع محقق نمی‌شود. مثلا وضو جزو نماز نیست و این طور نیست که نماز مرکب از سجده و تکبیر و رکوع و وضو باشد اما آن نماز با خصوصیت خاصی مطلوب است که آن خصوصیت بدون وضو محقق نمی‌شود و فرقی ندارد خصوصیت وجودی باشد یا عدمی یا اینکه آن خصوصیت به نحو مقارن مطلوب باشد مثل طهارت یا متقدم بر عمل مطلوب باشد مثل دخول وقت یا متاخر از عمل باشد و اینکه عمل ملحوق به چیزی باشد مطلوب است یعنی خصوصیتی که در عمل لحاظ شده است ملحوق بودن عمل به آن شیء است. عقدی که ملحوق به اجازه باشد محکوم به صحت است. شرایط (به جمیع اقسامش یعنی چه وجودی و چه عدمی که از عدمی به مانع و قاطع تعبیر می‌شود و چه مقدم و چه مقارن و چه متاخر) از قبیل مقدمه هستند نه مقوم و داخل در ماهیت نیستند.
فرض سوم و چهارم جایی است که دخالت چیزی در ماهیت عمل دخالت ندارد بلکه در شخص و فرد دخالت دارد یعنی آن خصوصیت باعث ایجاد تشخص یا حصه‌ای در ماهیت است به طوری که بر عمل، عنوان آن خصوصیت منطبق می‌شود و البته آن خصوصیت ممکن است مزیت یا منقصت باشد مثل نماز در مسجد که بودن در مسجد یک خصوصیتی در نماز ایجاد می‌کند که موجب مزیت در نماز می‌شود اما بدون آن ماهیت نماز منتفی نمی‌شود و لذا این خصوصیت مقوم ماهیت نیست (نه جزء و نه شرط) بلکه فردی از ماهیت است. دقت کنید که این تشخص به لحاظ دخل این خصوصیت در عمل است و منظور تشخص تکوینی و خصوصیات همراه وجود نیست که وجود از آن یا یکی از بدل‌های آن منفک نیست ولی مزیت یا نقصی در آن ماهیت ایجاد نمی‌کنند مثل سفیدی یا سیاهی برای انسان اما در اینجا آن خصوصیت باعث ایجاد مزیت یا نقص در آن ماهیت می‌شود و لذا مرحوم آخوند گفته‌اند این خصوصیت به نحوی است که بر آن متشخص آن عنوان خاص صدق کند و منشأ مزیت یا نقص در ماهیت می‌شود.
این قسم خودش نیز گاهی به نحو جزء است و گاهی به نحو شرط است مثلا نماز در مسجد که شرط کمال نماز است یا نماز همراه قنوت که جزء است و در مزیت نماز دخالت دارد.
فرض پنجم اینکه ممکن است شیء نه در ماهیت و نه در تشخص آن نقشی ندارد بلکه عملی مستقل است که در ظرف این عمل مطلوبیت پیدا می‌کند (حال ممکن است این شیء در غیر فرض آن عمل اصلا مطلوب نباشد یا کمال نداشته باشد) ولی این شیء موجب خصوصیتی در آن عمل نمی‌شود نه مزیت و نه نقص. مثلا قرائت قرآن در ضمن نماز، ممکن است مطلوبیت خاصی داشته باشد که موجب مزیت در نماز نمی‌شود اما در ضمن نماز بودن موجب خصوصیتی برای قرائت قرآن می‌شود.
حال بنابر وضع الفاظ برای خصوص صحیح کدام از این پنج قسم داخل در مسمی است و کدام داخل نیست؟ مرحوم آخوند فرموده‌اند آنچه از قبیل قسم اخیر باشد یعنی مطلوب نفسی باشد که ظرفش این عمل است حتما در تسمیه دخالت ندارد و این شیء به طور کلی از عمل اجنبی است.
اما اموری که در تشخص ماهیت دخیلند نه در خود ماهیت (چه جزء یا شرط) نیز در تسمیه دخالتی ندارند و خارج از موضوع له الفاظند. بر عمل بدون قنوت هم نماز صدق می‌کند همان طور که بر عمل خارج از مسجد هم نماز صدق می‌کند و همان طور که بر عمل داخل حمام هم نماز صدق می‌کند.
و اموری که از قبیل جزء مقوم ماهیتند حتما داخل در تسمیه و جزو معنای موضوع له هستند و بدون آنها اسم صدق نخواهد کرد.
اما اموری که شرط ماهیتند مثل طهارت، استقبال قبله و … که بدون آنها عمل مصداق مامور به نیست چون مامور به مقید به خصوصیتی است که آن خصوصیت بدون آن شرط محقق نمی‌شود، ممکن است گفته شود در تسمیه و معنای موضوع له داخل باشند، اما طبق اینکه جامع بین افراد صحیح بر اساس ترتب اثر واحد بر عمل صحیح تصویر شد شرط هم در معنای موضوع له و تسمیه دخیل است چون ترتب اثر همان طور که بر وجود اجزاء متوقف است بر وجود شرایط هم متوقف است.
________________________________________
شنبه, ۲۳ فروردین ۱۳۹۹
آخرین بحث در صحیح و اعم در اقسام دخالت امور مختلف در ماهیات بود که مرحوم آخوند پنج حالت مختلف را تصویر کردند و فقط اموری را که مقوم ماهیت باشند (به نحو جزء یا شرط) داخل در تسمیه دانستند و غیر آن را (دخالت در تشخص ماهیت به نحو جزء یا شرط و مطلوب مستقلی که در ظرف عمل محقق می‌شود) خارج از تسمیه حساب کردند.
چند نکته نسبت به کلام ایشان باید ذکر کنیم:
اول: ظاهر کلام ایشان این است که جزء مرکب اعم از وجودی است یعنی همان طور که می‌شود امر وجودی مقوم مرکب و جزء آن باشد امور عدمی هم می‌توانند جزء مرکب و جزء مامور به باشند. مثلا نماز همان طور که مرکب از رکوع و سجده و تکبیر است، عدم تکلم هم جزء نماز است. دقت کنید منظور دخالت به نحو شرط یا عدم مانع نیست بلکه منظور دخالت به نحو جزئیت است.
اما تصویر جزئیت امور عدمی مشکل است و بر اساس تصویر اجزاء عدمی تفاوت بین شرط و مانع و بین جزء از بین می‌رود. اگر عدم چیزی جزء باشد چطور می‌توان گفت وجودش مانع است؟ تفاوت بین جزئیت عدم چیزی و مانعیت وجود آن چیست؟ مثلا به اینکه گفته شود جایی که عدم شیء به عنوان متمم مقتضی دخالت داشته باشد جزء باشد و جایی که عدم به عنوان مانعیت از تاثیر مقتضی معتبر باشد، مانع یا شرط باشد.
البته ممکن است منظور مرحوم آخوند از عبارت «دخل شی‏ء وجودی أو عدمی فی المأمور به‏» دخالت امور عدمی به عنوان جزء نباشد بلکه به اعتبار دخالت به نحو شرطیت باشد یعنی این جمله در حقیقت برای مجموع دخالت به نحو جزء و شرط باشد.
در هر صورت تصویر امور عدمی به نحو جزء یا شرط می‌تواند در جریان اصول عملیه تفاوت ایجاد کند. اگر عدم به عنوان شرط باشد یعنی وجود شیء مانع باشد در صورت شک در امتثال به خاطر شک در وجود مانع، اصل عدم مانع می‌تواند آن را نفی کند اما اگر به عنوان جزء در ماهیت دخیل باشد، احراز تحقق آن لازم است و احراز آن با اصل ممکن نیست مگر اینکه امر عدمی به نحو ترکیبی نه تقییدی در مامور به دخیل باشد که در این صورت با شک در آن، می‌تواند مجرای اصل قرار بگیرد.
دوم: مرحوم آخوند قسم سوم و چهارم را این طور تصویر کردند که شیء مقوم ماهیت نیست بلکه در تشخص آن دخالت دارد و موجب ایجاد مزیت یا نقصی در مامور به می‌شود، اینکه خصوصیات مشخص مامور به باشند مورد اشکال قرار گرفته است که این تعبیر خروج از اصطلاح است چون تشخص با وجود حاصل می‌شود نه با خصوصیات همراه عمل یعنی تشخص ماهیت به وجود خارجی است و قبل از وجود کلی است و خصوصیاتی که در ظرف وجود همراه ماهیت محقق می‌شود مشخصات طبیعت و ماهیت در خارج نیستند بلکه لوازم همراه تشخص هستند و خودشان مشخِص نیستند. مشخِص وجود ماهیت است. قنوت برای نماز (که خارج از ماهیت است و قوام ماهیت به آن نیست) مثل چاقی برای زید است و از لوازم وجود طبیعت در خارج است نه اینکه از مشخصات آن باشد. پس تشخص به وجود است و این امور از لوازم همراه تشخص است.
در هر حال منظور مرحوم آخوند از قسم سوم و چهارم این است که آن خصوصیات که به تعبیر دقیق همراه و لوازم تشخص هستند موجب مزیت یا نقص در آن طبیعت متشخص هستند. وقتی منظور روشن است اشکال اصطلاحی مهم نیست.
سوم: مرحوم آخوند در قسم سوم یا همان جزء مفرِّد یا به تعبیر دیگر اجزاء کمالیه و اجزای مستحب را این طور تصویر کردند که با وجود آن اجزاء عمل واجد کمال و مزیتی می‌شود اما آن جزء مقوم ماهیت و عمل نیست. اما قسم پنجم را اموری دانستند که مطلوب مستقل و نفسی هستند اما ظرف آنها یک ماهیت دیگر اس اما این امر مطلوب هیچ مزیتی در آن ماهیت ایجاد نمی‌کند. آن ماهیت صرفا ظرف این عمل است و لذا در حقیقت این ماهیت شرط وجود آن عمل است. برای این قسم پنجم در نماز مثالی پیدا نمی‌شود اما برای تقریب به ذهن به این مثال توجه کنید که اگر کسی به مصلی سلام بکند، جواب سلام بر مصلی واجب است و ظرف عمل هم همان اثنای نماز است به طوری که اگر مکلف در اثنای نماز جواب ندهد بلکه جواب سلام را به بعد از نماز موکول کند، عنوان مطلوب که رد سلام است محقق نشده است اما این رد سلام نه جزء نماز است و نه شرط آن و نه از اجزای مستحب نماز است و نه موجب تشخص نماز است،‌ موجب مزیت یا نقصی در نماز نیست.
برخی اعلام تلاش کرده‌اند ثمره عملی بین جزء مستحب و بین عمل مستحب مستقلی که در ظرف ماهیتی واقع می‌شود را بیان کنند. مرحوم اصفهانی نقل می‌کنند که دو ثمره بین این موارد بیان شده است. یکی اینکه فساد اجزاء مستحب به همه عمل سرایت می‌کند یعنی اگر مثلا قنوت نماز فاسد باشد، نماز باطل می‌شود به خلاف مطلوب نفسی در ضمن عمل که فساد آن به فساد عمل منجر نمی‌شود. و دیگری اینکه چون جزء مستحب جزو عمل است تا وقتی از آن فارع نشده باشد هنوز فراغ از عمل حاصل نشده است و لذا اگر سلام نماز را جزء مستحب نماز بدانیم چنانچه فرد در هنگام سلام در طهارت شک کند، شک قبل از فراغ است و عمل باطل است چون شک در اثنای نماز محسوب می‌شود اما اگر عمل را مستحب نفسی بدانیم، مجرای قاعده فراغ است. اگر نماز جزء مستحب نماز نباشد بلکه مستحب نفسی باشد که ظرف آن نماز است، شک در طهارت شک بعد از فراغ از عمل است.
مرحوم اصفهانی به این دو ثمره اشکال کرده‌اند و فرموده‌اند این خلط بین مشخصات و لوازم تشخص در ماهیات حقیقی و تشخص در ماهیات اعتباری است. زوال مشخِص حقیقی منفک از زوال متشخص نیست چون لازم و ملزومند و روشن است که زوال یکی با زوال دیگری هم ملازم است و لذا در ماهیات حقیقی فساد و بطلان و انعدام آنچه جزء مستحب است از فساد و بطلان و انعدام کل منفک نیست در حالی که در ماهیات اعتباری لوازمی که به عنوان لوازم تشخص فرض شده‌اند از این قبیل نیستند که انعدام آنها موجب انعدام طبیعت باشد. پس این ثمره که گفته شد فساد اجزاء مستحب به مرکب سرایت می‌کند و همه عمل فاسد می‌شود اشتباه است و فساد جزء مستحب چیزی بیش از فساد همان جزء را اقتضاء نمی‌کند چون جزء مستحب از قبیل لوازم و جزء متشخص ماهیت نیست بلکه فقط در کمال عمل موثر است و اگر فاسد بود عمل فاقد آن کمال و مزیت است نه اینکه آن شخص طبیعت به طور کلی منعدم و کل عمل هم فاسد شود چون دخالت آن به اینگونه بود که فقط در کمال و مزیت عمل دخالت داشت نه غیر آن.
هم چنین ثمره دوم هم تمام نیست و اگر سلام جزء مستحب نماز باشد یعنی سلام مقوم ماهیت نیست بلکه موجب مزیتی برای عمل است پس شک در هنگام نماز هم شک بعد از فراغ از طبیعت و ماهیت نماز است. دخالت سلام در نماز از این جهت نیست که تا وقتی سلام محقق نشود شخص نماز محقق نشده است بلکه سلام فقط در تحقق کمال نماز نقش دارد.
من قائل این قول را پیدا نکردم اما با توجه به این مقداری که مرحوم محقق اصفهانی از ایشان نقل کرده است احتمالا منظور او چیز دیگری است. اینکه در ثمره اول گفتند فساد جزء مستحب به کل عمل سرایت می‌کند، احتمالا منظور این است که ریای در جزء مستحب موجب فساد همه عمل است اما ریای در مستحب نفسی که ظرف آن ماهیت دیگری است موجب فساد آن ماهیت نیست. علاوه که گاهی اوقات فساد جزء مستحبی موجب صدق زیاده عمدی در عمل یا خلل کلام آدمی در عمل می‌شود که موجب بطلان عمل است. مثلا اگر سلام اول را جزء مستحب در نماز بدانیم، چنانچه فاسد باشد از باب کلام آدمی در نماز موجب بطلان نماز است. لذا محتمل است منظور این قائل مواردی باشد که فساد جزء مستحب موجب زیادی جزء عمدی و … باشد که باعث فساد همه عمل است یا اینکه ریای در آن موجب فساد کل است.
و در ثمره دوم ممکن است ناظر به این بوده باشد که تلبس به جزء مستحب یعنی مکلف هنوز از شخص آن عمل فارغ نشده است و قاعده فراغ در جایی است که فرد از شخص عمل فارغ شود نه اینکه طبیعت نماز محقق شده باشد.
لذا اشکال مرحوم محقق اصفهانی که این دو ثمره را بر خلط بین ماهیات حقیقی و لوازم وجود آنها و ماهیات اعتباری استوار دانسته بودند تمام نیست.
________________________________________
یکشنبه, ۲۴ فروردین ۱۳۹۹
مرحوم اصفهانی از برخی اعلام دو ثمره‌ برای اینکه چیزی جزء مستحب عمل باشد یا اینکه مطلوب نفسی در ضمن عمل باشد نقل کردند و به آنها اشکال کردند.
یکی از آن ثمرات سرایت فساد جزء مستحب به همه عبادت است به خلاف فساد مطلوب نفسی مستقل و دیگری عدم جریان قاعده فراغ در جزء مستحب به خلاف مطلوب نفسی مستقل.
گفته شده این کلام مرحوم اصفهانی ناظر به کلام محقق رشتی است. چنانچه مرحوم اصفهانی در این عبارت ناظر به کلام محقق رشتی باشند، در تلقی و فهم مطلب محقق رشتی دچار اشتباه شده‌اند. البته مرحوم اصفهانی فرموده‌اند «و لغیر واحد من الأعلام کلام فی المقام» که ظاهر آن این است که عده‌ای از علماء این ثمرات را ذکر کرده‌اند اما ظاهرا مرحوم محقق رشتی جزو آن عده منظور مرحوم اصفهانی است.
در هر حال آنچه منظور مرحوم محقق رشتی است این است که جزء مستحب مشروط به شرایط آن عبادت است یعنی اگر نماز مشروط به طهارت از خبث است، همان طور که در اجزاء واجب آن باید این شرط وجود داشته باشد در اجزاء مستحب نیز این شرط باید وجود داشته باشد و همان طور که اخلال به شرط طهارت در هر کدام از اجزاء واجب، باعث بطلان آن جزء است، اخلال به این شرط در اجزاء مستحب موجب بطلان آن خواهد بود. همان طور که در هنگام رکوع باید مصلی از خبث طاهر باشد، در هنگام قنوت هم همین طور است و اگر در هنگام قنوت طهارت از خبث نداشته باشد قنوت باطل است نه اینکه همه عبادت فاسد می‌شود (که مرحوم اصفهانی تلقی کرده‌اند) اما اینکه فساد جزء مستحب به تمام عبادت سرایت می‌کند منظور محقق رشتی نیست همان طور که معلوم نیست فساد اجزاء واجب موجب فساد همه عبادت شود مثلا اگر مکلف در هنگام قرائت بخشی از فاتحه طهارت خبثی نداشته باشد، آن جزء فاسد است اما فساد آن موجب بطلان عمل نیست بلکه مکلف می‌تواند لباس نجس را از خودش جدا کند و آن قسمت از فاتحه را مجددا می‌خواند و نمازش هم صحیح است. بله اگر بر جزء فاسد اقتصار کند، همه عبادت محکوم به بطلان است چون عمل فاقد جزء بوده است نه اینکه فساد آن جزء موجب فساد عبادت شده است بلکه اخلال به آن جزء موجب فساد عمل است. اما در جزء مستحب، چون مستحب است اخلال به آن موجب بطلان عمل نخواهد بود و لذا اگر فرد در هنگام قنوت، طهارت خبثی نداشته باشد، قنوتش فاسد است اما اگر قنوت را تکرار نکند عملش باطل نیست.
در اینجا مناسب است کلام مرحوم محقق رشتی را توضیح دهیم چون در کلام ایشان مطالب مفیدی وجود دارد. مرحوم آخوند بعد از ذکر اجزاء و شرایطی که مقوم ماهیت هستند به اجزاء و شرایطی اشاره کردند که جزو مشخصات فرد و طبیعت هستند نه اینکه اجزاء و شرایط مقوم ماهیت باشند که از آنها به اجزاء مستحب تعبیر می‌کنند. و بعد به مستحبات نفسی که عمل و ماهیت ظرف آن است اشاره کردند و فرمودند این جزئی که مستحب نفسی است هیچ دخالت در عمل ندارد و موجب مزیت یا نقص در آن عمل نمی‌شود همان طور که اگر در غیر ظرف این عمل هم مطلوب بود نقشی در ایجاد مزیت یا نقص در عمل نداشت مثلا دعا در حال نماز مستحب است به این معنا که مخل به نماز نیست اما عملی مطلوب در ضمن نماز است که اگر در غیر نماز هم واقع شود باز هم مطلوب است و وجود آن در نماز باعث مزیت نماز نیست.
مرحوم محقق رشتی فرموده‌اند اجزاء مستحب سه قسم است:
«و هو أنّ الأجزاء المستحبه على ضروب ثلاثه (أحدها) أن یکون مستحبّا نفسیّا فی جمیع الأحوالات الّتی منها حال الاشتغال بالصّلاه و ذلک کتلاوه القرآن و الذّکر و نحوها من الأمور الّتی ثبت حسنها على کلّ حال و هذا القسم فی الحقیقه خارج عن حدّ الجزء و تسمیته جزءا للصّلاه مبنی على التوسّع و المسامحه و التشبیه»
عمل در همه احوال مستحب نفسی باشد از جمله در حال نماز البته مثال‌هایی که ایشان بیان کرده‌اند مثل ذکر و تلاوت قرآن مجرد فرض است وگرنه ذکر در نماز موجب مزیت در نماز است و لذا جزو اجزاء مستحبی هستند مثل قنوت و لذا در روایت آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ کُلُّ مَا ذَکَرْتَ اللَّهَ بِهِ وَ النَّبِیَّ ص فَهُوَ مِنَ الصَّلَاهِ … ( الکافی، جلد ۳، صفحه ۳۳۷)
قسم دوم آنچه مستحب نفسی است اما ظرف آن مثلا نماز است و موجب مزیت در نماز هم نمی‌شود. یعنی این عمل در ضمن نماز مطلوبیت خاصی دارد حال اینکه خارج از نماز هم مطلوب عام داشته باشد یا نه. پس در این قسم، عمل مستحب نفسی مشروط به نماز است نه اینکه نماز به واسطه آن عنوانی پیدا کند و مزیتی در آن ایجاد شود.
«و الثّانی أن یکون مستحبّا نفسیّا فی حال الصّلاه سواء کان مستحبّا فی خارجها أیضا أم لا و المراد باستحبابه النّفسی أنّ الرّجحان الشّرعی إنّما ثبت له فی حال الصّلاه بحیث یکون الاشتغال بالصّلاه مقدّمه للتوصّل إلیه و هذا مثل الصّلاه على النبی صلى اللَّه علیه و آله بعد الرکوع و السّجود فإنّها فی جمیع الأحوال مستحبه إلا أنّ استحبابها فی أثناء العباده الصلاه آکد و أرجح منه فی غیرها و هذا الاستحباب یسری إلى الکلّ المشتمل علیها مقدّمه فتکون الصّلاه المشتمله علیها مستحبّه غیریه و هو لا ینافی وجوبه التخییری لأنّ الوجوب التخییری یجتمع مع الاستحباب العینی کما تحقق فی محلّه أمّا الأجزاء الواجبه فهی لا تتصف بالاستصحاب الغیری لاتصافها بالوجوب العینی الغیری و قد تقرر أن الوجوب العینی لا یجامع سائر الأحکام و لو الاستحباب»
مثل صلوات برای پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از ذکر رکوع و سجده که مطلوبیت نفسی خاصی دارد علاوه بر آن مطلوبیت عامی که دارد. صلوات در این حالت ارجح از صلوات در غیر آن حالت است. پس در حقیقت نماز به نسبت آن مطلوبیت خاص، مطلوبیت غیری پیدا می‌کند.
قسم اول و دوم هر دو مستحب نفسی هستند نه اینکه جزء مستحب عمل باشند اما قسم سوم آن اموری هستند که به واسطه وجود آنها مزیتی در عمل ایجاد می‌شود. مثلا رفع دو دست در حال تکبیر، جزء مستحب نماز است که به واسطه آن نماز دارای مزیت می‌شود.
«و الثالث أن یکون مستحبّا غیریّا لمستحب نفسی کرفع الیدین فی حال التکبیر مثلا فإنّه جزء مستحب و معنى کونه کذلک أنّ الصّلاه المشتمله علیه مستحب فیستحبّ حینئذ مقدّمه لحصول تلک الصّلاه»
پس خود این عمل مطلوب غیری به نسبت نماز است یعنی عکس آنچه در صورت دوم گفتیم.
«فهذا و السّابق متعاکسان من حیث الغیریه و النفسیّه لأنّ الاستحباب فی القسم الأول عارض لنفس الجزء أصاله و عروضه للکلّ المشتمل علیه عروض غیری تبعی بخلافه فی هذا القسم فإنّ الاستحباب النّفسی فیه عارض فی الحقیقه للکلّ و عروضه للجزء عروض غیری»
در قسم دوم نماز مستحب غیری برای آن مستحب نفسی بود اما در این قسم این عمل مستحب غیری برای نماز است.
سپس فرموده‌اند قسم دوم و سوم ممکن است در برخی احکام دیگر هم تفاوت داشته باشند.
«و ربما یختلفان فی بعض الأحکام مثلا إذا قلنا بأنّ التّسلیم مستحب و أن استحبابه من قبیل الأوّل لغی الشکوک الواقعه فی حال التّسلیم لأنّها شکوک قد عرضت بعد الفراغ عن الصّلاه و لو قلنا أنّه من قبیل الثانی وجب العمل بمقتضاها لأنّها شکوک فی حال الصّلاه على هذا التقدیر»
مثلا اگر تسلیم در نماز مستحب باشد (منظور اصل سلام نیست که جزء واجب نماز است بلکه منظور مقدار بعد از سلام واجب است مثلا اگر ذکر «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین» را به عنوان مقدار واجب کافی بدانیم، بعد از آن یعنی «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» سلام مستحب است) اگر از قبیل مستحب نفسی باشد که ظرف آن نماز است، در این صورت اگر در هنگام خواندن این سلام، در نماز شک کند، شک بعد از فراغ است چون این سلام، جزء نماز نیست بلکه یک مستحب نفسی است که ظرف آن نماز است، مثل سه تکبیر بعد از سلام.
اما اگر از قبیل جزء مستحب نماز باشد (مثل قنوت) شک در نماز در حین آن، شک بعد از فراغ نیست بلکه باید به شک اعتناء کند.
سپس ایشان گفته‌اند چه بسا در موارد تخییر بین قصر و اتمام، رکعت سوم و چهارم از قبیل مطلوب نفسی که ظرف آن نماز است،‌ باشند.
«و ربما یجعل الرکعتان الأخیرتان من التمام فی مواضع التخییر بین القصر و الإتمام من القسم الأول و یلزمه حینئذ عدم جواز اختیار التمام فی تلک المواضع لمن علیه فریضه بناء على عدم جواز فعل النافله لمن کان علیه فریضه (قال) فی محکی المنتهى من کان علیه فریضه لا یجوز له الإتمام فی مواضع التخییر لأنّه لا صلاه لمن علیه الفریضه (قلت) و هو جیّد بناء على کون الرکعتین الأخیرتین مستحبه مستقلّه لعدم توقف صدق النافله على الافتتاح بالتکبیر مستقلاّ و أمّا على تقدیر کونهما من القسم الثانی على أن یکون الرجحان ثابتا للإتمام نفسا و یکون عروضه للرکعتین عروضا غیریّا ففی ما ذکره إشکال أو منع واضح لأنّ الاشتغال بالفریضه لا یمنع عن فعل مستحبّات الصّلاه کالأذان و الإقامه و القنوت و نحوها ممّا هو مستحبّ غیری بمعنى کونه مقدمه لوجود الکلّ الّذی هو أفضل الفردین کالصّلاه المتعقبه للإقامه مثلا»
ثمره آن هم اینجا ظاهر می‌شود که اگر بپذیریم که کسی که نماز واجب بر عهده دارد نمی‌تواند نماز مستحب بخواند، کسی نماز قضای واجب دارد، نمی‌تواند در این موارد (تخییر بین قصر و اتمام) نماز را به صورت تمام بخواند چون رکعت سوم و چهارم نافله محسوب می‌شوند و مستحب نفسی هستند و فرض این است که کسی که نماز فریضه بر عهده دارد حق ندارد نماز نافله بخواند. پس برای مسافری که نماز قضا دارد، در این مکان‌ها هم قصر متعین است.
اما اگر رکعت سوم و چهارم را مطلوب نفسی ندانیم بلکه جزء مستحب نماز بدانیم در این صورت کسی هم که قضای نماز فریضه بر عهده او است می‌تواند در این اماکن نماز را تمام بخواند چون این دو رکعت، نافله محسوب نمی‌شوند بلکه از قبیل مستحبات نماز هستند. و بعد کلامی را از علامه نقل می‌کنند که برای کسی که نماز قضا دارد در اماکن تخییر نمی‌تواند نماز کامل بخواند و می‌فرمایند این حرف فقط در صورتی صحیح است که ما دو رکعت سوم و چهارم را در این موارد از قبیل مستحب نفسی بدانیم که ظرف آن نماز است و گرنه حرف ایشان صحیح نیست.
و چون اینجا بحث فقه نیست ما متعرض این بحث نمی‌شویم و گرنه چه بسا بتوان کلام مرحوم علامه را حتی بر فرض جزء مستحب بودن رکعت سوم و چهارم هم توجیه کرد به این بیان که اطلاق دلیل عدم جواز نماز نافله برای کسی که فریضه بر عهده او است هم شامل نوافل مستقل می‌شود و هم شامل نماز مستحبی که جزء عمل واجب محسوب می‌شوند و بین قنوت و این دو رکعت فرق هست، چون بر رکوع نماز نافله صدق نمی‌کند اما بر این دو رکعت، حتی اگر جزء مستحب نماز هم باشند، نماز نافله صدق می‌کند.
بعد فرموده‌اند ثمره دیگر این است که اگر شیء جزء مستحب عمل باشد رعایت شرایط عبادت در آن هم لازم است و گرنه لازم نیست و این با آنچه مرحوم اصفهانی فرمودند خیلی متفاوت است.
«و ربما تظهر الثمره بین القسمین أیضا فی شروط أفعال الصّلاه دون الأکوان فیجب مراعاتها فی الجزء المستحبّ إذا کان من القسم الثانی لکونه فعلا من أفعال الصّلاه و جزءا من أجزائها و لا یجب إذا کان من القسم الأول لکونه فعلا أجنبیا غیر متقوم به الهیئه الوجوبیه و لا الهیئه الاستحبابیه فلا وجه لمراعاتها فیها»
و بعد می‌فرمایند این قسم اصلا نه جزء واجب است و نه جزء مستحب است بلکه عمل مستحب مستقل است که ظرف آن عمل دیگری است.
«و من هنا یظهر أن تسمیه ذلک القسم جزءا مسامحه لأنه لیس مقوّما للفرد الواجب و لا للفرد المستحب لأنّ الفرد حینئذ مقدّمه لوجوده لا أنه متقوم به فتدبّر»
سپس فرموده‌اند هر کس رعایت شرایط افعال واجب را در اجزاء مستحب هم لازم می‌داند باید دقت کند تا بفهمد آیا این عمل جزء مستحب است (تا رعایت شروط نماز در آن لازم باشد) یا عمل مستحب نفسی در ضمن نماز است (تا رعایت شروط نماز در آن لازم نباشد.
«و على ذلک فمن یقول بوجوب مراعاه شرائط الأفعال الواجبه فی الأجزاء المستحبه أیضا حتى أنه لو أتى بالجزء المستحبّ ریاء بطل صلاته فعلیه الفرق بین الأجزاء المستحبه و عدم اطّراد القول به فی سائر المستحبات و هذا مبنی على إشباع التأمّل فی تمییز کون الجزء من أی القسمین بعد معرفه أنّ الشرط من شروط الأفعال لا الأکوان إذ الخطب فی شروط الأکوان سهل لاقتضاء الإخلال بها فساد العباده فی القسمین کما لا یخفى هذا ثم إنّه لو شکّ فی کون الشی‏ء شرطا للعباده أو جزءا لزم التوقف على المذهبین و الرجوع فی الأحکام الثابته للشرائط أو الأجزاء إلى الأصول فیدفع احتمال اعتبار قصد القربه الثابت لأجزاء العباده بأصل البراءه و اللّه الهادی»
آنچه موجب اشتباه مرحوم اصفهانی شده است همین قسمت از کلام مرحوم رشتی است که ایشان گمان کرده است منظور مرحوم رشتی این است که بطلان جزء مستحب موجب بطلان نماز است در حالی که منظور ایشان اعتبار شروط نماز در جزء مستحب است به خلاف مستحبات مستقل.
و اینکه ایشان گفته است «لو أتى بالجزء المستحبّ ریاء بطل صلاته» ارتباطی به آنچه ایشان گفته‌اند ندارد به نکته‌ای که خواهد آمد.
________________________________________
دوشنبه, ۲۵ فروردین ۱۳۹۹
بحث در کلام مرحوم محقق رشتی بود. ایشان دو ثمره بین جزء مستحب و مستحب نفسی در ضمن عمل ذکر کرده بودند که یکی بحث اجرای قاعده فراغ بود و دیگری لزوم رعایت شرایط عمل در ضمن جزء مستحب است. البته مرحوم محقق رشتی گفتند رعایت شروط افعال نماز در اجزاء مستحب معتبر است اما شروط اکوان به اجزاء اختصاصی ندارد بلکه رعایت آنها در ضمن مستحبات نفسی در ضمن نماز هم معتبر است. منظور از شروط اکوان یعنی آنچه در اکوان متخلل بین افعال نماز هم شرط است مثل طهارت از حدث که حتی در ضمن اکوان متخلل بین افعال نماز هم باید باشد به خلاف طهارت خبثی که رعایت آن فقط در ضمن افعال نماز لازم است و رعایت آن در اکوان معتبر نیست. البته لزوم رعایت شروط اکوان به این معنا نیست که مستحب نفسی به آن شروط مشروط است بلکه چون آن شرط در اکوان متخلل شرط است و با زوال آن شرط، نماز باطل می‌شود و فرض این است که نماز ظرف و شرط آن مستحب نفسی است پس با فساد نماز آن مستحب نفسی نیز فاسد می‌شود.
گفتیم تا اینجای عبارت محقق رشتی، با آنچه مرحوم اصفهانی از ایشان تلقی کرده‌اند ارتباطی ندارد. اما بعد از این محقق رشتی عبارتی دارند که شاید از آن آنچه مرحوم اصفهانی فرموده‌اند استفاده شود. ایشان بر لزوم رعایت شروط افعال نماز در ضمن اجزاء مستحب مطلبی را متفرع کرده‌اند و فرموده‌اند اگر کسی جزء مستحب را از روی ریا انجام دهد نمازش باطل می‌شود.
به نظر می‌رسد در این قسمت از محقق رشتی خطایی رخ داده است. اینکه ایشان فرموده‌ است ریای در جزء مستحب نماز موجب بطلان نماز است کلام درستی نیست و از لوازم اعتبار شروط افعال نماز در اجزای مستحب این نیست که اگر آن جزء فاقد شرط بود، همه عمل باطل شود. ما گفتیم اگر قنوت فاقد شرط بود، فساد قنوت موجب فساد نماز نیست بلکه ما حتی در مورد اجزای واجب نماز هم همین مطلب را گفتیم (در مواردی که محذور دیگری مثل تکرر رکن رخ ندهد). فساد جزء واجب ملازم با فساد عمل نیست و لذا اگر فرد در هنگام قرائت فاقد شرط طهارت خبثی باشد مثلا نجاست لباسش را فراموش کرده باشد و بعد از قرائت یادش بیاید که لباسش نجس بوده است، فساد قرائتش مستلزم فساد نماز نیست بلکه اگر فرد بعد از تحصیل طهارت از خبث، می‌تواند مجدد قرائت کند و نمازش صحیح است بله اگر به همان جزء فاسد اکتفاء کند و جزء واجب را به صورت صحیح تدارک نکند، عملش فاسد است اما نه چون فساد جزء موجب فساد عمل است بلکه چون به جزء واجب عمل اخلال کرده است و گفتیم در جزء مستحب حتی در صورت عدم تدارک هم عمل فاسد نیست و اکتفای به جزء مستحب فاسد، موجب فساد عمل هم نیست چون اخلال به اجزای واجب نماز نیست و نهایتا این است که عمل فاقد مزیتی است که در صورت وجود آن جزء مستحب واجدش بود.
اما در مورد ریا قبلا هم گفتیم ریای در جزء مستحب موجب بطلان نماز است نه از این باب که مرحوم محقق اصفهانی گفتند و ظاهر کلام محقق رشتی است که فساد جزء مستحب موجب فساد عمل است بلکه چون مرجع ریای در جزء نماز (چه واجب و چه مستحب)، به ریای در نماز مشتمل بر آن جزء است یعنی اگر فرد در قرائت نماز یا قنوت نماز ریا کند، در حقیقت در آن نماز مشتمل بر قرائت یا قنوت ریا کرده است. بطلان نماز در این جا نه به خاطر فساد جزء آن است بلکه چون ریای در جزء مستلزم ریای در کل عمل است و عبادت ریایی باطل است.
به عبارت دیگر ریای در جزء عمل عقلا و تکوینا از ریای در عمل مشتمل بر آن جزء منفک نیست و لذا کسی که خشوع در قرائتش ریا می‌کند، یعنی در نماز مشتمل بر آن قرائت ریا می‌کند و لذا نمازش باطل است اما ریای در مستحب نفسی در ضمن آن عمل این طور نیست. کسی که در نگاه نکردن به نامحرم در هنگام نماز ریا می‌کند به معنای ریای در نماز نیست همان طور که ریای در نگاه نکردن به نامحرم در غیر نماز ارتباطی با ریای در نماز ندارد.
بنابراین اینکه ریای در جزء مستحب موجب بطلان عبادت است حرف درستی است اما ربطی به این ندارد که فساد جزء مستلزم فساد عبادت است.
ما به دو ثمره دیگر غیر از آنچه در کلام محقق رشتی ذکر شده است برای تفاوت بین جزء مستحب و مستحب نفسی در ضمن عمل، اشاره می‌کنیم:
اول: فساد جزء مستحب ممکن است موجب بطلان عمل شود نه به خاطر اینکه فساد جزء مستحب مستلزم فساد عمل است بلکه به این جهت که اگر شروط افعال نماز در اجزای مستحب رعایت نشود (ظاهر ادله شروط این است که رعایت آنها در ضمن افعال و اجزای نماز لازم است چه اجزای واجب و چه مستحب) و مکلف آن جزء مستحب را بدون شرط انجام دهد، جزء مستحب فاسد خواهد بود و در این صورت ممکن است مصداق زیادی عمدی در نماز باشد که این (زیادی عمدی) موجب فساد عمل است. پس اگر فرد قنوت فاقد شرط و فاسد را به عنوان جزء نماز انجام دهد مصداق زیادی در نماز است و موجب فساد عمل است. اما اگر عمل مستحب نفسی در ضمن نماز باشد، فسادش موجب فساد عمل نیست چون زیادی در نماز صدق نمی‌کند چرا که زیادی در جایی صادق است که فرد عمل را به عنوان جزء نماز انجام دهد و مستحب نفسی در ضمن عمل به عنوان جزء آن عمل اتیان نمی‌شود. البته این ثمره در اعمالی است که زیاده عمدی در آنها موجب بطلان عمل باشد مثل نماز واجب اما اگر از اعمالی باشد که زیادی عمدی در آنها موجب بطلان عمل نباشد مثل نماز مستحب، فساد جزء مستحب حتی اگر مصداق زیادی در نماز هم باشد موجب بطلان نماز نیست.
دوم: لزوم رعایت شروط افعال نماز در اجزاء مستحب و عدم لزوم رعایت آنها در مستحبات نفسی در ضمن عمل باعث می‌شود اگر فرد در ضمن جزء مستحب فاقد شرایط باشد جزء فاسد باشد و فساد جزء می‌تواند موجب فساد عمل باشد چرا که ممکن است مصداق تخلل کلامی آدمی باشد (در عباداتی که تخلل کلام آدمی در آنها مبطل است) مثلا سلام اول نماز که همان جمله «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته» است اگر جزء مستحب نماز باشد رعایت شروط افعال نماز مثل طهارت خبثی در آن لازم است و اگر مکلف بدون طهارت خبثی آن را اتیان کند، جزء فاسد خواهد بود و نماز هم فاسد می‌شود نه چون فساد جزء مستلزم فساد عبادت است بلکه چون فساد این جزء موجب می‌شود مصداق کلام آدمی باشد و تخلل کلام آدمی مبطل نماز است. اما اگر سلام را مستحب نفسی در ضمن نماز بدانیم عدم رعایت طهارت خبثی موجب بطلان آن نیست و چون ظرف این عمل مستحب در نماز است وقوع آن در نماز مصداق تخلل کلام آدمی که مبطل نماز باشد نیست بلکه کلام آدمی است که به انجام آن در نماز اذن داده شده است مثل جواب سلام که در نماز که با اینکه کلام آدمی است اما مبطل نماز نیست.
این دو ثمره هم با آنچه مرحوم محقق اصفهانی گفتند ارتباط ندارد یعنی این طور نیست که فساد جزء مستحب موجب فساد عبادت باشد بلکه گاهی اوقات فساد جزء مستلزم اخلال به برخی شروط معتبر در نماز است. یعنی چه مساله ریای در جزء مستحب و چه مساله زیادی عمدی محسوب شدن جزء فاسد و چه مساله کلام آدمی بودن آن، همه بر اساس اشتراط این امور در نماز است و فساد جزء مستلزم اخلال به این شروط است نه اینکه فساد جزء موجب فساد عمل باشد.
بحث بعدی اشتراک لفظی است که در حقیقت مقدمه بحث از جواز استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد و عدم جواز آن است.
________________________________________
سه شنبه, ۲۶ فروردین ۱۳۹۹
قبل از ورود به بحث اشتراک، دو نکته را در تکمیل بحث سابق ذکر می‌کنیم.
اول: ما سه ثمره بین اینکه چیزی جزء مستحب باشد یا مستحب نفسی در ضمن عمل باشد ذکر کردیم متفاوت با آنچه در کلام محقق رشتی مذکور بود.
یکی بحث ریا بود. گفتیم در اعمالی که عدم ریا و اخلاص در آنها شرط است، ریای در مستحب نفسی مستقل، موجب بطلان عملی که ظرف آن مستحب نفسی است نمی‌شود اما ریای در جزء مستحب موجب بطلان نماز است.
سر آن هم این است که ریای در مستحب نفسی مستقل (حتی اگر این مستحب نفسی در ظرف و ضمن عمل دیگری واقع شود) منشأ سرایت ریا به آن عملی که ظرف است نمی‌شود. مثل اینکه کسی در هنگام نماز، از روی ریا به نامحرم نگاه نمی‌کند.
اما ریای در جزء مستحب عمل، مثل ریای در جزء واجب موجب بطلان عمل است نه از این باب که عمل مشتمل بر جزء ریایی است بلکه از این جهت که ریای در جزء عمل، با ریای در ذات همان عمل مشتمل بر این جزء ملازمه عقلی و تکوینی دارد. چون فرض جزئیت برای عمل و ریای در آن، به اعتبار اشتمال عمل اصلی بر این جزء مساوی است با ریای در عمل اصلی. مثلا کسی که در خشوع در قرائت ریا می‌کند، در حقیقت در نماز مشتمل بر خشوع در قرائت ریا می‌کند پس حقیقتا قصد ریا در نماز کرده است و لذا نماز باطل است. پس بطلان نماز به این دلیل نیست که مشتمل بر جزء مستحب ریایی است بلکه چون ریای در جزء مستحب از ریای در عمل مشتمل بر این جزء منفک نیست. بنابراین همان طور که ریای در جزء واجب یا ریای در یکی از اوصاف اجزاء واجب موجب بطلان کل عمل است، ریای در جزء مستحب هم به همان نکته موجب بطلان کل عمل است و آن نکته همین است که ریای در جزء عمل مساوی با ریای در ذات عمل مشتمل بر آن جزء است. اگر ریای در جزء عمل، موجب ریای در ذات عمل مشتمل بر آن جزء نبود، نهایتا موجب بطلان جزء (چه واجب و چه مستحب) می‌شد و همان طور که گفتیم بطلان جزء (حتی واجب) همیشه با بطلان همه عمل تلازم ندارد.
دوم: برخی از دوستان سوال کردند در صورت شک در اینکه چیزی جزء مستحب است یا مستحب نفسی در ظرف عمل، مقتضای اصل عملی چیست؟ با آنچه در ثمرات اشاره کردیم جواب این سوال هم روشن می‌شود چرا که ما برای جزء مستحب یک اثر الزامی تصویر کردیم و آن هم لزوم رعایت شرایط افعال در آن جزء است و عدم رعایت آن شرایط در برخی موارد موجب می‌شود جزء مستحب فاسد مصداق زیادی عمدی در نماز یا تخلل کلام آدمی در نماز باشد در حالی که این اثر الزامی در مستحب نفسی مستقل وجود ندارد. پس اگر در اشتراط عمل به شرطی شک کنیم یا در ثبوت الزام نسبت به رعایت شرطی در عمل شک کنیم، داخل در بحث اقل و اکثر ارتباطی است که از نظر ما مقتضای اصل برائت از شرط زائد و الزام است و نتیجه آن ترتب آثار مستحب نفسی مستقل است پس با عدم رعایت شروط افعال، زیادی عمدی یا کلام آدمی بر آن صدق نخواهد کرد.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *